رز سانگ

زندگینامه

رز سانگ | دانلود آهنگ جدید در ستاد ساماندهی ثبت شده و تمامی فعالیت ها مطابق با قوانین جمهوری اسلامی است.
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود آلبوم جدید سیروان خسروی بنام مونولوگ
سیروان خسروی - مونولوگ

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : شنبه 27 اکتبر 2018

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

زندگینامه پیامبر اسلام: تولد
تولد حضرت محمد (ص) بنابر بسیاری از روایات در 17 ربیع الاول عام‌الفیل (570 میلادی)، یا به روایتی 12 همان ماه در تقویم عربی روی داد. پدر پیامبر ‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند؛ قبیله‌ای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند. عبدالله، پدر پیامبر (ص) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بیمار شد و درگذشت.

زندگینامه پیامبر اسلام: کودکی
بنابر رسمی که در مکه رایج بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وی 6 ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب (مدینه) رفت‌، اما آمنه نیز در بازگشت، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء (نزدیک مدینه) به خاک سپردند. محمد (ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در 8 سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد (ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزاده اش کوششی بلیغ می کرد. در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر، راهبی بحیرا نام، نشانه های پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.

زندگینامه پیامبر اسلام: جوانی
از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر (ص)، شرکت در پیمانی به نام «حلف الفضول» است که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند «از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند»؛ پیمانی که پیامبر (ص) بعدها نیز آن را می‌ستود و می‌فرمود اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی باز خوانند، به آن می‌پیوندد.

زندگینامه پیامبر اسلام: ازدواج
شهرت محمد (ص) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که «امین» لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایه خویش برای تجارت به شام فرستاد؛ سپس چنان شیفته درستکاری «محمد امین‌« شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد، در حالی که بنابر مشهور، دست‌کم 15 سالی از او بزرگ‌تر بود. خدیجه برای محمد (ص) همسری فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت، پیامبر همسر دیگری برنگزید. او برای پیامبر (ص) فرزندانی آورد که پسران همگی در کودکی درگذشتند و در میان دختران، از همه نامدارتر، حضرت فاطمه‌ (س) است. از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست؛ جز آن که می دانیم نزد مردمان به عنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه بت پرستی بود و پیامبر (ص) از آن روی بر می‌تافت. محمد (ص) اندکی پیش از بعثت، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر می‌برد و زمان را به خاموشی و اندیشه می‌گذرانید.
زندگینامه پیامبر اسلام: بعثت
گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رمضان، یا ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سوره علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر ‌(ص ) را غمناک ساخته بود، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.
دعوت خویشان به اسلام
پیامبر (ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسی که به او ایمان آورد، همسرش خدیجه و از مردان پسر عمویش علی بن ابی طالب (ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت. دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه می‌رفتند و با پیامبر (ص) نماز می‌گزاردند.
دعوت همگانی
سه سال پس از بعثت، پیامبر (ص) دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گسترده‌تر مطرح سازد . رفتار قریشیان و به طور کلی مشرکان مکه اگر چه نخست با ملایمت و بیشتر با بی‌اعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت، قریشیان بر پیامبر (ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموی پیامبر (ص) را که جداً از او حمایت می‌کرد، برای آزار پیامبر (ص) در تنگنا قرار دادند. سختگیری مشرکان چندان شد که پیامبر (ص) عده‌ای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر می‌رسد که برخی از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند.

شعب ابی طالب
در سال ششم بعثت، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان پیمان خویش را بر صحیفه‌ای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از آن سوی، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر ‌(ص) و خدیجه به دره‌ای مشهور به «شعب» ابوطالب، پناه بردند و تا جایی که ممکن بود، نه کسی به آنجا می آمد و نه خود از آن بیرون می شدند. سرانجام، پس از آن که خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود، قریشیان پذیرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند (سال 10 بعثت). اندکی پس از خروج پیامبر (ص) از شعب، دو تن از نزدیک‌ترین یاورانش، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
پیمان عقبه
در شهر یثرب دو قبیله اصلی، یعنی اوس و خزرج، بیشتر اوقات با هم در جنگ و ستیز بودند و از کسی که ایشان را به آشتی و دوستی دعوت کند، استقبال می‌کردند. پیامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند، به تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد، یعنی در سال 12 بعثت، تنی چند از اوس و خزرج، به خدمت پیامبر (ص) آمدند و در عقبه، دره‌ای در نزدیکی مکه، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر (ص) نماینده ای برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. این بیعت نخستین پایه حکومتی شد که پیامبر (ص) در یثرب بنیاد نهاد. سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر ( ص) بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود که به اسلام در نیامده باشند.

نقشه قتل پیامبر
گرچه مذاکره با یثربیان پنهانی بود، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند و پس از شور درباره رسیدگی به کار پیامبر (ص) و مسلمانان، بر آن شدند که از همه تیره‌های قریش کسانی گرد آیند و شبانه پیامبر (‌ص) را بکشند تا خون او برگردن کسی نیفتد. پیامبر (ص) که از این توطئه آگاه شده بود، حضرت علی (ع) را بر جای خویش نهاد و خود به شتاب، در حالی که ابوبکر نیز با او همراه شده بود، به سوی یثرب روان شد

هجرت پیامبر
خروج پیامبر (ص) از مکه که از آن به هجرت تعبیر شده، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام است؛ زیرا از آن پس پیامبر (ص) در رأس حکومتی قرار گرفته بود که می‌بایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعه‌ای نوین بنا نهد. گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام به میان قبایل و هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد، تا بدانجا که مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی است که اعراب از هجرت پیامبر (ص) به عنوان یک مرحله نوین داشتند. سرانجام پیامبر ‌(ص) در ماه ربیع الاول سال 14 بعثت به یثرب رسید؛ شهری که از آن پس به نام آن حضرت، مدینه الرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر، به نام قبا درنگ فرمود و یثربیان به استقبال او شتافتند. پس از چند روزی، به شهر در آمد و در قطعه زمینی خشک، مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره است.
عقد اخوت
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده می‌شود و انصار (که اینک به ساکنان پیشین یثرب اطلاق می‌شد) آنان را در منزل خویش جای می دادند. پیامبر (ص)، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگرفت. مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر (ص) با اهالی شهر، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد.

جنگهای پیامبر اسلام
جنگ بدر
در سال دوم هجرت، مهم‌ترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان مکه پیش آمد: در نبردی که به بدر مشهور شد، با آن که عده مسلمانان کمتر از مکیان بود، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان بسیاری کشته و اسیر شدند و دیگران نیز گریختند. پیروزی در بدر ، به مسلمانان روحیه بخشید، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست و در اندیشه انتقام بودند.

جنگ احد
در سال سوم هجرت، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان، به سوی مدینه به راه افتادند. پیامبر (ص) نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک کوه احد، دو لشکر با یکدیگر رو به رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی با ترفندی که خالد بن ولید به کاربرد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار آنان پرداختند. در این جنگ حمزه عموی پیامبر (ص) به شهادت رسید، پیامبر (ص) خود زخم برداشت و شایعه کشته شدن او نیز موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد.

جنگ خندق
سال پنجم هجرت به پایان نرسیده بود که خطر بسیار بزرگی پیامبر (ص) و مسلمانان را تهدید کرد. قریشیان مکه و یهودیان رانده شده بنی‌نضیر و دیگر هم پیمانان ایشان بر ضد پیامبر (ص) متحد شدند و با لشکری گران که شمار سپاهیان آن را تا 10 هزار گفته‌اند، به سوی مدینه به راه افتادند. چون خبر به پیامبر (ص) رسید، بنا بر روایت مشهوری، به پیشنهاد سلمان فارسی به حفر خندق در اطراف مدینه امر فرمود. بدین ترتیب، چون لشکر کفار به مدینه رسید، با این تدبیر جدید جنگی رو به رو شد و در طول روزهایی که دو لشکر در برابر هم صف آراسته بودند، تنها درگیری هایی پراکنده رخ داد. سرانجام، پس از 15 روز ، لشکر کفار بی‌نتیجه بازگشت و مسلمانان به زندگی عادی خود برگشتند.

صلح با قریش

در این سال پیامبر‌ (ص) و مسلمانان قصد کردند که برای اجرای مراسم حج به مکه روند و به همین منظور به سوی مکه به راه افتادند.

قریشیان بر منع ورود پیامبر (ص) هم داستان شدند و کسی را نزد آن حضرت روانه کردند و او را از قریشیان بیم دادند، ولی پیامبر (ص) تاکید کرد که قصد جنگ ندارد و حرمت خانه خدا را واجب می‌داند و حتی فرمود که حاضر است برای مدتی با قریشیان در صلح شود. قریشیان نخست هم رای نبودند، ولی سرانجام کسی را برای عقد قرار داد صلح نزد پیامبر (ص) فرستادند. بر مبنای این، میان پیامبر (ص) و قریشیان 10 سال صلح و متارکه جنگ اعلام گردید و شرط شد که پیامبر (ص) از ورود به مکه تا سال آینده خودداری کند.

نامه به پادشاهان و جنگ خیبر
پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت. سپس نامه هایی به امپراتور روم شرقی، نجاشی و نیز امیر غسانیان شام و امیر یمامه فرستاد. در همین سال پیامبر (ص) بر یهودیان خیبر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم پیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسوده خاطر نبود، قلعه خیبر که در نزدیکی مدینه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پیامبر (ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند، پیامبر (ص) به مدینه بازگشت، اما گسیل داشتن سپاهیان و کاروانها به اطراف و اکناف ادامه داشت.

فتح مکه
در سال هشتم هجرت قریشیان پیمان خود را شکستند و شبانگاه بر طایفه‌ای که با مسلمانان هم پیمان بودند، هجوم بردند. بدین سبب، پیامبر (ص) با سپاهی انبوه قصد مکه کرد و شب هنگام بیرون مکه اردو زد. ابوسفیان، بزرگ مشرکان به شفاعت عباس عموی پیامبر (‌ص)، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام کرد و پیامبر (ص) خانه او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بی‌مقاومتی وارد مکه شد و پیامبر ‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومی صادر کرد و خود به درون کعبه شد و خانه را از بتان پاک فرمود. آن گاه بر بلندی صفا نشست و همگی مردم با او دست بیعت دادند.
هنوز 15 روز از اقامت پیامبر (ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان نشده جزیره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر (ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جایی به نام حنین رسید، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و آن ها را شکست دادند.

غزوه تبوک
در تابستان سال نهم هجرت به پیامبر (ص) خبر رسید که رومیان لشکری ساخته اند و قصد حمله به مدینه دارند . پیامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوک رسیدند، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر (ص) پس از عقد پیمانهایی با قبایل آن حدود به مدینه بازگشت. پس از این ماجرا که به غزوه تبوک شهرت یافت.

رحلت پیامبر
در اوایل سال 11 هجرت بیماری و رحلت پیامبر (ص) پیش آمد. وفات پیامبر (ص) در 28 صفر سال 11 هجرت، یا به روایتی در 12 ربیع الاول همان سال در 63 سالگی روی داد. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه (ع) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش، از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر‌ (ص) به دنیا آمد، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر (ص) را حضرت علی (ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه‌اش ( که اینک داخل در مسجد مدینه است) به خاک سپردند.

منبع:حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

1,710 بار مشاهده

زندگینامه خیام

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : یکشنبه 8 آوریل 2018

زندگی نامه حکیم عمر خیام

زندگینامه خیام

حکیم غیاث الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری که به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده است، فیلسوف، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر بنام ایرانی در دورهٔ سلجوقی است.
عمر خیام نیشابوری، که “خیامی” و “خیام نیشابوری” و “خیامی النیسابوری” هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجهالحق» بوده‌است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آن‌که رباعیات خیام را به اغلب زبان‌ های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.
یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (426 – 490 هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌ اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌ دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست.
شماری از تذکره‌ نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌ اند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌ نماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌ اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
زندگی:
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌ شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود 449 تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌ القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله و از آن‌جاکه با نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود 458) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدین ملک‌ شاه شهره‌ است، اما پس از مرگ ملک‌ شاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌ عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها (456) مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را می‌ نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ ها را شرح می‌ دهد. هم چنین گفته می‌شود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملک‌ شاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان ‌نموده‌است. پس از درگذشت ملک‌ شاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌ مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال 479 اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است. غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.
مرگ خیام را میان سال‌های 517-520 هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره‌ نویسان نیز وفات او را 516 نوشته‌اند، اما پس از بررسی های لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال 517 بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.

منبع:زندگینامه خیام

زندگینامه خیام

944 بار مشاهده

زندگینامه امام جواد الائمه

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگینامه امام جواد (ع)

زندگینامه امام جواد الائمه

زندگینامه امام جواد الائمه

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . ” از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است ” . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه – به گمان باطل خود – امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : ” عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : … و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است ” و ان المساجد لله … ” سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را – قبل از معتصم – مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .

روزی از آنجا که ” یحیی بن اکثم ” به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .

نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : – دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی – شاعر شیعی مشهور – ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را – درباره توحید و … – به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را – که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است – بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر – عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ – نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و … بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

علت این امر – همچنان که اشاره کردیم – این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل – چنان که روش زنان نازاست – تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 – حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 – ابواحمد موسی مبرقع 3 – ابواحمد حسین 4 – ابوموسی عمران 5 – فاطمه 6 – خدیجه 7 – ام کلثوم 8 – حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .

منبع:زندگینامه امام جواد الائمه

زندگینامه امام جواد الائمه

910 بار مشاهده

زندگینامه پویان مختاری

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

بیوگرافی پویان مختاری و همسرش نیلی افشار + زندگی شخصی

 

زندگینامه پویان مختاری

زندگینامه پویان مختاری

پویان مختاری متولد 8 مهر 1369 در ایذه، خواننده است

فارغ التحصیل فوق دیپلم رشته نقشه کشی صنعتی از دانشگاه اصفهان می باشد، فعالیت اش را با موسیقی پاپ شروع کرد و سپس وارد رپ به زبان بختیاری شد

در این مطلب بیوگرافی پویان مختاری را می خوانید
از ایده تا اصفهان

تا دبیرستان در شهر ایده زندگی می کردند و از بختیاری های سرقلی و هفت لنگ خوزستان می باشد، سپس به همراه خانواده برای ادتمه تحصیل و دانشگاه به اصفهان رفتند و ساکن این شهر شدند

شروع موسیقی

علاقه اش به موسیقی از دوران دبیرستان و دوران بلوغ در ایذه بصورت مبتدی با ضبط یک آهنگ 40 ثانیه ای به زبان بختیاری شروع شد که پخش تصادفی آن و استقبال مردم او را به ادامه مسیر علاقمند کرد

ورشکستی پدر و مهاجرت

در میانه دانشگاه بعلت ورشکستگی پدر مجبور شدند همه دار و ندارشون رو بفروشند و به تهران مهاجرت کنند می گوید به جهت وضیعت مالی در آن زمان شرایط سختی را تجربه کرده است و مجبور بوده مدتی در یک مغازه کار کند و پیک موتوری باشد

رپ بختیاری

آدم گوشیه گیر و معذبی بودم اما با موسیقی به جامعه و اجتماع برگشتم، سبک فعالیت نه پاپ هست و نه رپ، بلکه ترکیبی از این دو موسیقی ام را ارائه می دهم
شعر و شاعری

تابحال همه آهنگ هایی که خواندم را خودم نوشتم

خودم شعر می گم به همین دلیل دقت زیادی روی کلمات و اشعار می گذارم، تا مدت ها خودم آهنگسازی می کردم اما حالا از دوستان حرفه ای تر مثل مسعود جهانی هم کمک میگیرم

مهاجرت از ایران

در فروردین ماه 97 بود که در کمال تعجب هوادارانش با انتشار متنی اعلام کرد : هیچوقت دوست نداشتم اینو بنویسم ولی خداحافظ ایران، خیلی تلاش کردم اما نشد …

ازدواج و همسرش

در سال 97 وارد یک رابطه عاشقانه شد و در آبان همین سال بصورت رسمی در کشور ترکیه با نیلی افشار ازدواج کرد، همسرش از چهره های شبکه مجازی می باشد

از خیریه تا رنگ قرمز

در زمان حضور خود در ایران یک NGO خیریه تاسیس کرد و تلاش داشت با کمک های مردمی به نیازمندان کمک کند، با اینکه با نگرانی می گوید طرفدار رنگ قرمزه اما دوست ندارد صراحتا اعلام کند طرفدار چه تیمی است، او حالا ساکن کشور ترکیه می باشد

منبع:زندگینامه پویان مختاری

زندگینامه پویان مختاری

789 بار مشاهده

زندگینامه امام علی

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

حضرت مولی الموحدین و امام المتقین اسدالله الغالب امام علی ابن ابیطالب (علیه الصلوه و السلام) مولود عظیم الشأن کعبه، پسرعمو و جانشین رسول گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت (ص)، اولین امام شیعیان و دومین معصوم عالم امکان، همسر گرامی حضرت فاطمه زهرا (س) و پدر عظیم الشأن حضرات ائمه معصومین (علیه و علیهم السلام) می‌باشند.

 

زندگینامه امام علی

زندگینامه امام علی

حضرت امام علی (ع) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال سى‌‏ام عام الفیل (۱۰ سال قبل از بعثت و ۲۳ سال قبل از هجرت حضرت خاتم الانبیاء (ص)) در مکه معظمه دیده به جهان گشودند.
پدر گرامیشان ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبد مناف و مادر عزیزشان هم فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبد مناف می‌باشد.
حضرت امام علی (ع) نخستین فرزند خانواده بنی هاشم است که پدر و مادر او هر دو از فرزندان هاشم هستند.
خاندان بنی هاشم از لحاظ فضایل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب، زبانزد خاص و عام بوده است.
فتوت، مروت، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته و هر یک از این فضایل در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت امام علی (ع) متجلی بود.

ولادت امام علی (ع) در درون خانه کعبه
ولادت آن حضرت (ع) به شکل عجیب و بی سابقه ‏اى، در درون خانه کعبه به وقوع پیوست. رخداد و معجزه بس عظیمی که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است.
فاطمه بنت اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و گفت: «خداوندا! به تو و پیامبران و کتاب‌هایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم، سازنده این خانه ایمان راسخ دارم. پروردگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.»
لحظه‌ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد.
فاطمه بنت اسد وارد خانه کعبه شد و دیوار به هم پیوست. فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی میهمان خدا بود و نوزاد مبارک خویش را در سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل به دنیا آورد. سپس همان شکاف دیوار کعبه دوباره گشوده شد و فاطمه بنت اسد به همراه مولود عزیز و ارجمندش بیرون آمد و گفت: «پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار.»

علی است صاحب عز و جلال و رفعت و شأن * علی است بحر معارف، علی است کوه وقار
دلیل رفعت شأن علی اگر خواهی * بدین کلام دمی گوش خویشتن می‌دار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی * درون خانه خاصش بداد جا جبّار
ز بهر مدخل آن پیشوای خیل زنان * شکافت حضرت ستار، کعبه را دیوار
پس آن مطهره با احترام داخل شد * در آن مکان مقدس بزاد مریم وار
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز * ندا شنید که رو نام او علی بگذار
فدای نام چنین زاده‌ای بود جانم * چنین امام گزینند، اولی الابصار.
آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی (ع) را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آن‌ها حضرت محمد مصطفی (ص) قرار داشتند، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند. حضرت محمد (ص)، نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش مبارک ایشان خواند.
حضرت امام علی (ع) تا سه سالگی را نزد پدر و مادر خویش به سر برد و بسیار مورد تکریم و احترام آنان بود، زیرا جدای از فرزندى که محبوب والدین خویش بود، کمالات آن حضرت (ع) از قبیل سخن گفتن در شکم مادر، باز شدن‏ دیوار کعبه به احترام وى و تولد در خانه خدا، سلام به پدر و مادر و تمام انبیای الهى و بویژه به رسول خدا (ص)، تلاوت قرآن و سایر کتاب‏هاى آسمانى در حضور پیامبر اسلام (ص) و دیگر موارد، موقعیت امیرالمؤمنین (ع) را در میان مردم و به ویژه خانواده‏ اش چندین برابر نموده بود؛ لذا پدر بزرگوارش ابوطالب، شتران زیادی را قربانی و در میهمانى تولد مولود کعبه، همه مردم را به ولیمه دعوت نمود (به این صورت که اوّل، هفت بار خانه خدا را طواف نمایند و آن گاه داخل خانه ابوطالب شوند).

دوران کودکی مولود کعبه
على (ع) از نظر تربیت ‏خانوادگى فوق العاده بالا و چشمگیر بود. هر چند پدر گرامی ایشان ابوطالب (یکی از ۱۰ فرزند عبدالمطلب) نیز از بزرگان و رئیس قبائل مکه، رئیس قبیله بنی هاشم، متصدى امور کعبه و یکی از شخصیت‌های نقش آفرین صدر اسلام بود و در میان مردم موقعیت بى نظیرى داشت.
ابوطالب (ع) پس از وفات عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اکرم (ص) را بر عهده گرفت و پس از بعثت و آغاز رسالت رسول خدا (ص)، قوی‌ترین حامى و یاور آن حضرت (ص) در برابر دشمنان و بداندیشان محسوب می‌شد و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهربانی و فداکاری در راه آیین توحیدی بود و در راه هدف مقدس حضرت خاتم الانبیاء (ص) که همان گسترش آیین یکتاپرستی بود، با تمام وجود جانبازی و فداکاری کرد و گفت: «تا جان دارم، از محمد (ص) دفاع می‌کنم.»
مادر ارجمندش فاطمه بنت اسد هم از زنان پاکدامن و اسوه حقیقت و ایمان به شمار مى ‏آمد و نخستین زن از زنان عالم می‌باشند که پس از حضرت خدیجه کبرى (س) به رسول خدا (ص) ایمان آورد.
از آنجا که خداوند متعال می‌خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید، پیامبر اکرم (ص) وی را از بدو تولد، تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد. پس از چند سال و در سن شش سالگی امام علی (ع)، بر اثر قحطی و خشکسالی عجیبی که در مکه اتفاق افتاد، ابوطالب پدر گرامی امام علی (ع) و عموی پیامبر اسلام (ص)، با تأمین هزینه سنگین زندگی چند فرزند روبرو شد و پیامبر اسلام (ص) با مشورت عموی خود ـ عباس ـ توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از فرزندان ابوطالب را نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد. بر این اساس عباس، جعفر را و پیامبر (ص) هم علی (ع) را به خانه خود بردند و از آن پس حضرت علی (ع) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر (ص) منتقل و به طور کامل در کنار ایشان و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت (ص) درآمد و آن چنان با پیامبر (ص) همراه بود که حتی هر گاه پیامبر (ص) از شهر خارج می‌شد یا به کوه و بیابان هم می‌رفت، او را همراه خود می‌برد.

اولین مرد مسلمان و یار پیامبر (ص)
از فضایل ویژه حضرت امام علی (ع)، سبقت ایشان در کار‌های خیر است که آن بزرگوار، نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌باشد.
پس از نخستین وحی الهی و بعثت حضرت محمد بن عبدالله (ص) در غار حرا، وقتی که آن حضرت (ص) از غار حرا رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود: و علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و مجری طرح‌ها و یار همراه و دلسوز پیامبر اکرم (ص) در دعوت و مأموریت الهی ایشان بود.
پس از سه سال دعوت مخفیانه ایشان به اسلام نیز سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد و باز در مجلس ضیافتی که پیغمبر بزرگ اسلام (ص) برای آشنا کردن و دعوت خویشاوندان نزدیک خود به دین اسلام ترتیب داد، از حاضران سؤال فرمود که: «چه کسی از شما مرا در این راه کمک می‌کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟»، فقط علی (ع) تنها کسی بود که از جای خود بلند شد و پاسخ داد: «ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری می‌کنم.»، پیامبر (ص) بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب، فرمود: «ای خویشاوندان و بستگان من! بدانید که علی (ع) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست.»

همراهی با پیامبر (ص) و ازدواج با حضرت زهرا (س)
امام علی (ع) پیوسته ملازم رسول اکرم (ص) بود تا آن حضرت (ص) از مکه به مدینه هجرت فرمود: و از افتخارات دیگر حضرت علی (ع) این است که در شب هجرت که کفار، خانه رسول خدا (ص) را محاصره کرده و در پی قتل آن حضرت (ص) در بسترشان بودند، با شجاعت کامل و برای خنثی سازی این توطئه پلید، به جای ایشان در بستر خوابید و زمینه هجرت حضرت محمد (ص) را فراهم ساخت و پیامبر اسلام (ص) نیز به سلامت از خانه بیرون آمد و رهسپار مدینه گردید.
حضرت امام علی (ع) پس از هجرت، در مدینه هم ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و در هیچ امری با آن حضرت (ص) مخالفت نکرد. جانبازی و فداکاری در میدان جهاد و حضور شجاعانه و مؤثر در ۲۶ غزوه از ۲۷ غزوه پیامبر (ص)، جز جنگ تبوک که آن حضرت (ص) او را در مدینه به جای خود نشانده بود و سریه‌های مختلف و همچنین ضبط و کتابت وحی (قرآن مجید) به عنوان یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه‌های تبلیغی و دعوتی، از جمله فضایل و کار‌های حساس و پر ارج امام علی (ع) در این دوران به شمار می‌رود.
در همین دوران، رسول اکرم (ص) یگانه دختر محبوب خود حضرت فاطمه زهرا (س) را هم به امام علی (ع) تزویج فرمود.
یکی از افتخارات ویژه حضرت علی (ع) انتخاب وی از سوی پیامبر اعظم (ص) به عنوان برادر خویش در جریان پیمان مؤاخات (پیمان اخوت و برادری مسلمانان) پس از هجرت به مدینه است که به ایشان فرمودند: «تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است. تو را به برادری خود انتخاب می‌کنم، اخوتی که دامنه آن، هر دو جهان را فرا گیرد.»

واقعه غدیر خم؛ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ …
پیامبر اکرم (ص) پس از اتمام مراسم حج سال دهم هجرت («حجه الوداع»، «حج البلاغ» و «حج الاسلام») که آخرین حج در آخرین سال عمر شریف ایشان بود، در راه برگشت در محلی به نام غدیر خم (در نزدیکی منطقه جحفه، میان جاده مکه مکرمه و مدینه منوره و محل گذر کاروان ها) بر اساس فرمان الهی دستور توقف دادند تا رسالتشان را به اتمام برسانند. پس از نماز ظهر، بر بالای منبری از جهاز شتران رفتند و فرمودند: «ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. درباره من چه فکر می‌کنید؟»، مردم گفتند: «گواهی می‌دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می‌کردی.»، پیامبر (ص) فرمودند: «آیا شما گواهی نمی‌دهید که جز خدای یگانه، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟»، مردم گفتند: «آری، گواهی می‌دهیم.»، سپس پیامبر (ص) دست مبارک حضرت علی (ع) را بالا گرفتند و فرمودند: «ای مردم! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست؟»، مردم گفتند: «خداوند و پیامبر او بهتر می‌دانند.»، سپس فرمودند: «ای مردم! هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست. (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ …)» و این جمله را سه بار تکرار فرمودند. بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی (ع) تبریک گفتند و با ایشان بیعت نمودند.

رحلت رسول خدا (ص)، شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، غصب خلافت و خانه نشینی امام علی (ع)
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، امام علی (ع) ۳۳ سال داشتند و با اینکه در همه فضایل و کمالات سرآمد و در میان اصحاب پیامبر (ص) ممتاز و منحصر به فرد بودند و علیرغم تمامی سفارشات مکرر و صریح پیامبر اکرم (ص)، با بهانه‌ها و توطئه‌های مختلف، ایشان را از خلافت و جانشینی ظاهری پیامبر بزرگ اسلام (ص) کنار زدند و بنابراین ایشان هم از صحنه اجتماع کناره گرفتند و به مدت ۲۵ سال (زمان سه خلیفه پس از رحلت رسول اکرم (ص)) خانه نشین شدند و سکوت اختیار فرمودند.
از جفا‌ها و مصایب سنگین بر قلب مبارک حضرت امام علی (ع)، هجوم به خانه آن حضرت (ع) در جریان سقیفه و برای بیعت امام علی (ع) با ابوبکر، و بیماری و شهادت همسر گرامیشان حضرت فاطمه زهرا (س) به فاصله بسیار کوتاهی (۷۵ یا ۹۵ روز) از رحلت اندوهبار نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) بود.
حضرت فاطمه زهرا (س) آن زمان هجده سال سن داشت و ثمره پیوند آسمانی ایشان با حضرت امام علی (ع)، چهار فرزند به نام‎های امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و حضرت زینب کبری (س) و ام کلثوم (س) بود.

آغاز خلافت امیرالمونین علی بن ابیطالب (ع)
نهایتاً پس از کشته شدن خلیفه سوم در ذی الحجه سال ۳۵ هجری قمری در مدینه (یعنی در سن ۵۸ سالگی امام علی (ع))، مردم با آن حضرت (ع) بیعت کردند و ایشان را به خلافت ظاهری برگزیدند.
آن حضرت (ع) در مدت حکومت خود (به مدت ۴ سال و ۹ ماه)، سیرت پیامبر اکرم (ص) را عملی و به اجرای عدالت و اصول اسلامی پرداخت که برخی از صحابه و سودجویان که از رفتار و منش الهی و عادلانه آن حضرت (ع) متضرر می‌شدند (و پیشاپیش آن‌ها هم عایشه، طلحه، زبیر و معاویه بودند.) به بهانه‌های مختلف و از جمله خون خواهی خلیفه سوم، سر به مخالفت برافراشته و بنای شورش و آشوب‎گری گذاشتند.
بیشتر مساعی آن حضرت (ع) در زمان خلافت بر مسلمین به عنوان حکومت عدل الهی، صرف رفع اختلافات داخلی شد و در این زمان، جنگ‌های فراوانی از جمله صفین، جمل و نهروان (که هر یک پیامد‌های خاصی به دنبال داشت) رخ داد. آن حضرت برای خوابانیدن فتنه در نزدیکی بصره، جنگی با عایشه و طلحه و زبیر نمود که به جنگ جمل معروف است. جنگی هم با معاویه، به مدت یک سال و نیم در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین و نیز جنگی با خوارج در نهروان نمود که به جنگ نهروان معروف می‌باشد.

انتخاب و تغییر مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه
به دنبال توطئه‌ها و تحرکات پیمان شکنان در جنوب عراق و وقوع جنگ جمل و پیروزی سپاه امیرالمؤمنین امام علی (ع) و بازگشت بصره به آغوش حکومت اسلامی، امام (ع) در بازگشت از بصره و پس از مشورت با یاران، راه کوفه را برگزید و در روز دوشنبه ۱۲ رجب سال ۳۶ هجری قمری و پس از حدود ۸ ماه از آغاز خلافت و حکومت خود، به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به کوفه وارد شد و این شهر را به جای مدینه، به عنوان مرکز حکومت اسلامی انتخاب کرد و تا پایان عمر مبارکشان در کوفه ماندند.
یکی از دلایل انتقل مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه، وجود یاران و جان نثاران زیادی در کوفه و حوالی آن برای یاری دین خدا و دیگر دلیل این موضوع، موقعیت کشور عراق، نزدیکی به شام و ضرورت قطع ریشه‌های فساد و فتنه علیه حکومت اسلامی از سوی بنی امیه و معاویه بود.
ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبه‏‌ای ایراد کرد و از آن پس با فرستادن استانداران به سوی محل‌های مأموریتشان، به تنظیم و اداره امور حکومت پرداخت.

شهادت اندوهبار و مظلومانه و دفن مولای متقیان (ع)
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج، برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی، برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب‌ها گرد هم آمده و اوضاع آن روز و خونریزی‌ها و جنگ‌های داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی (ع) و معاویه و عمروعاص هستند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست.
سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر شود. ابن ملجم ملعون متعهد قتل امام علی (ع) شد. برک بن عبدالله تنها توانست معاویه را از ناحیه ران زخمی کند که پس از مدتی درمان شد و بهبود یافت. عمرو بن بکر نیز قاضی شهر را که آن روز به سبب بیماری عمروعاص به جای او اقامه جماعت می‌کرد، به قتل رساند. اما در این میان فقط ابن ملجم ملعون نقشه خود را با موفقیت اجرا کرد.
ابن ملجم پس از گذشت زمانی کوتاه، در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و در مسجد کوفه، با ضربه شمشیر زهرآلودی، فرق مبارک حضرت امام علی (ع) را در حالی که در محراب عبادت در سجده بودند شکافت، خون از سرش جاری و محاسنش به خون رنگین شد و در این حال فرمودند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» (به خدای کعبه، رستگار شدم.)، سپس آیه ۵۵ سوره مبارکه طه را تلاوت فرمودند: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى» (شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‌آوریم.)، مردم به سوی ابن ملجم دویدند، ولی هر کس به او نزدیک می‎شد، ابن ملجم با شمشیر خود او را می‌زد. سرانجام قُثَم بن عباس بن عبدالمطلب پسر عموی پیامبر (ص) پیش رفت و او را به زمین کوبید. امام حسین (ع) به اتفاق بنی هاشم، بدن مجروح پدر بزرگوار را بر روی گلیمی، به خانه منتقل کردند.
امیرالمؤمنین (ع) به ابن ملجم اشاره کردند و فرمودند: «اگر من از دنیا رفتم، او را بکشید، همان طور که مرا کشته و اگر سالم ماندم، خودم درباره او تصمیم می‌گیرم.»
قدری شیر برای امام علی (ع) آوردند. امام (ع) کمی از آن نوشیدند و فرمودند: «به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.»
پزشکان کوفه و از جمله اثیر بن عمرو که از همه ماهرتر بود، به بالین ایشان گرد آمدند. اثیر وقتی زخم سر مبارک امام (ع) را دید، پس از معاینه‌ای گفت: «یا علی (ع)! وصیت‌های خود را بکن، زیرا شمشیر زهرآلود به مغزت رسیده و معالجه مؤثر نیست.»
و بدین ترتیب امام مظلوم شیعیان، امام متقین و پیشوای آزادگان (ع) در شب بیست و یکم همان ماه و در سن ۶۳ سالگی، پس از سال ها خدمت به دین خدا، مردم و برای سعادت بشریت و تحمل مظلومانه رنج ها، مصائب، بی‎مهری‎ها و پیمان‎شکنی‎ها، به فیض شهادت رسیدند.
حضرت امام علی (ع) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمودند: «شما را به پرهیزکاری و به نظم در کار‌ها سفارش می‌کنم و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید. یتیمان را فراموش نکنید، حقوق همسایگان را مراعات کنید. قرآن را برنامه عملی خود قرار دهید. نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست.»
غسل و تکفین امام علی (ع) بر اساس سفارش آن حضرت (ع) توسط دو فرزند گرامیشان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) انجام شد. سپس جنازه مطهر آن حضرت (ع) را به سوی سرزمین «غری» (نجف اشرف) بردند و در آنجا ـ در کنار مرقد حضرت آدم (ع) و حضرت نوح (ع) از انبیای الهی ـ دفن و بر اساس وصیت خود آن حضرت (ع)، قبر شریفشان را پنهان فرمودند.
مرقد مطهر امام علی (ع) همچنان مخفی بود، تا اینکه با از میان رفتن بنی امیه و رفع خطر خوارج در زمان بنی عباس، توسط حضرت امام جعفر صادق (ع) به شیعیان شناسانده شد.
مضجع شریف و نورانی مولای متقیان (ع) در نجف اشرف هم اکنون مطاف فرشتگان و آسمانیان و زیارتگاه شیعیان و ارادتمندان آن حضرت (ع) می‌باشد.
عبادت و راز و نیاز شایسته به درگاه الهی، تفسیر قرآن کریم و حل مسائل دینی، پاسخ به پرسش‌های دانشمندان ملل و شهر‌های دیگر، بیان حکم بسیاری از رویداد‌های نوظهور در اسلام، تربیت و پرورش گروهی پاک ضمیر با روح آماده برای سیر و سلوک، سرکشی، دلجویی و یاری یتیمان، ستمدیدگان و مظلومان، کار و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می‌کرد و قنات و چاه آب حفر می‌نمود و سپس آن‌ها را در راه خدا وقف می‌فرمود، از جمله برنامه‌های حضرت امام علی (ع) در زمان غصب خلافت آن امام همام (ع) و پس از آن بود.

کنیه‌ها و القاب مولی الموحدین (ع)

حضرت امام علی (ع) دارای کنیه‌ها و القاب مختلفی هستند. از جمله، ابوالحسن، ابوتراب (به دلیل سجده‌های طولانی که ایشان داشتند. همچنین در سال دوم هجری هم علی (ع) روی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسشان نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام (ص) بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» آن حضرت را بیدار کرد. از آن زمان، به این کنیه مشهور شدند)، ابوریحانتین (این کنیه را هم پیامبر (ص) برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌باشد.)، مرتضی، امیرالمؤمنین، یعسوب الدین (مالک و رئیس و حاکم دین)، یعسوب المؤمنین (آقا و رئیس مومنان)، اسدالله و اسدالله الغالب (شیر خدا)، حیدر و حیدر کرار (شیر بیشه ایمان)، سید العرب، سید المسلمین، امام المتقین، مولی الموحدین و کاشف الکرب (برطرف کننده غم)

نهج البلاغه امام علی (ع)

کتاب نفیس، ارزشمند و مقدس «نهج البلاغه» شامل مجموعه‌ای از سخنان زیبای امیر کلام حضرت امام علی (ع) و برگزیده‌ای از خطبه ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز آن حضرت (ع) به عنوان یکی از نیاز‌های اساسی جامعه اسلامی در تمام اعصار می‌باشد.

منبع:زندگینامه امام علی

زندگینامه امام علی

782 بار مشاهده

زندگینامه امام محمد باقرعلیه‌السلام

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

ولادت امام محمد باقر

زندگینامه امام محمد باقرعلیه‌السلام

زندگینامه امام محمد باقرعلیه‌السلام

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و کتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى که نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2)

در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:

ـ سوم صفر 57 هجری
ـ پنجم صفر 57 هجرى
ـ جمعه اول رجب 57 هجرى
ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى

بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

تبار والاى امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاکیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

او نخستین مولودى است که در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع)

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است که افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد براى وى کنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

در پاکى و صداقت، چنان نمونه بود که صدیقه‏اش لقب دادند.

امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف کرده است:
روزى مادرم کنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش کرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت.

نام و کنیه امام محمد باقر

نام آن حضرت محمد است.این نامى است که رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد که سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ کرده است.از بیان او ـ که به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود که نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته است.کنیه آن گرامى ابو جعفر است و جز این کنیه‏اى براى وى نقل نکرده‏اند.

القاب امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:

ـ باقر.
این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح کرده‏اند.
در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:

شکافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگی هاى دانش بود وبه دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى که در اختیار داشت، باقر نامیده شد.

از طرفی نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود واحکام را از متن قوانین کلى، استنباط و استخراج می ‏کرد.

ـ شاکر

ـ هادى

ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص)

همسران امام محمد باقر

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» نام برده‏ اند.

همسران عبارتند از:

ـ ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر.
او هر چند از نسل ابو بکر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان که در روایتى از امام رضا (ع) آمده است که روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت.

ـ ام حکیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

فرزندان امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد کرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.

ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .
وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) است که از ام فروه زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.

ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار می ‏آید که هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذکر شده‏اند که فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند.

ـ ابراهیم بن محمد، از ام حکیم.

ـ عبید الله بن محمد، از ام حکیم.

ـ على بن محمد.

ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یک مادرند که ام ولد بوده است.

ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏ اند.

برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏ اند و بر این باورند که امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است.

گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلکه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یک دختر است.

شهادت آن حضرت

سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114 هجری در سن 57 سالگی در مدینه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع – کنار پدر بزرگوارش – به خاک سپردند.

منبع:زندگینامه امام محمد باقرعلیه‌السلام

زندگینامه امام محمد باقرعلیه‌السلام

741 بار مشاهده

زندگینامه مسلم بن عقیل

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)

روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه

8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه

زندگینامه مسلم بن عقیل

زندگینامه مسلم بن عقیل

شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.

چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.

مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.

نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام

مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید». امام که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.

ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو.

من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

هانی بن عروه
مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می ‏آید.

دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد.

آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.

طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.

مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.

سخنان عبیداللّه‏ برای دستگیری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت».

تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

امان دادن به مسلم و دستگیری او
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد.

وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند.

شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!

جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.

منبع:زندگینامه مسلم بن عقیل

زندگینامه مسلم بن عقیل

704 بار مشاهده

زندگینامه آریانا هافینگتون

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو

یکی از افراد موفق و معروف آمریکایی آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیویی است این زن که پیش از این هم دارای موفقیت های بسیاری بوده است اکنون زندگی نامه آریانا هافینگتون این فرد موفق را مطالعه می کنیم.

آریانا هافینگتون ناشر ۱۳ کتاب، یک روزنامه نگار، مفسر، مجری برنامه رادیویی Left, Right & Center و مادر دو فرزند است. او را بیشتر با وبلاگ خبری موفق هافینگتون پست می شناسیم که آریانا موسس آن بوده است. او پیش از هافینگتون پست یک بار دیگر هم شهرت یافته بود، اما این بار شهرت برای او خوش نامی نبود.

 

زندگینامه آریانا هافینگتون

زندگینامه آریانا هافینگتون

در سال ۲۰۰۳ آریانا هافینگتون برای انتخابات فرمانداری ایالت کالیفرنیای آمریکا نام نویسی کرد، اما یک هفته قبل از انتخابات زمانی که از باخت خود مطمئن شد، از انتخابات کناره گیری کرد؛

با این وجود نام او در بین نامزدهای انتخاباتی باقی ماند و ۵۵٫۰ درصد آرای ایالت را به عنوان نفر پنجم به خود اختصاص داد. اما این بزرگ ترین شکست او به شمار نمی رفت. بلکه ردشدن کتاب دومش برای سی و ششمین بار از سوی ناشر، یکی از سهمگین ترین اتفاقاتی بود که برای او رخ داد. با وجود چنین ضربه سهمگینی، هافینگتون نه تنها گوشه گیر نشد و بهانه زمین خوردن را نگرفت، بلکه شجاعت و فضیلت بیشتری یافت و از شکست خود برای رقابت های بزرگ تر درس گرفت.

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو
پس از آن که کتاب او برای آخرین بار برای انتشار رد شد، در انتخابات توانست از طریق کمپین های اینترنتی نزدیک به یک میلیون دلار حمایت کسب کند. به گفته خودش: «آن زمان بود که به قدرت اینترنت پی بردم.» دو سال بعد او و کن لِرر، شریک تجاری آریانا، هافینگتون پست را راه انداختند.

امروز همچنان که هافینگتون پست به برتری خود در دنیای رسانه ادامه می دهد و سود سرشاری را از آن خود می کند و ترافیک اینترنتی آن پنج برابر رقبای رسانه ای جدیدش است، آریانا انتشار آخرین کتابش «آمریکای جهان سوم» که از سوی انتشارات Crown منتشر شد را جشن می گیرد.

در این کتاب او عملکرد سیاستمداران را برای تضعیف رویای آمریکایی و همچنین معیشت طبقه متوسط زیر سوال می برد. وی می گوید: «تضعیف طبقه متوسط در آمریکا موضوع مهمی است، موضوعی که ما باید به آن بپردازیم.» او این کتاب را یک موفقیت می داند.
شکست پله ترقی است
هافینگتون که حالا در دهه ۶۰ زندگی اش به سر می برد، بخش بزرگی از انعطاف پذیری و خوش شانسی رسانه ای خود را به زندگی اش در دوران نوجوانی در آتن مربوط می داند. والدینش الی و کنستانتینوس استاسینوپولوس در سن ۱۱ سالگی او از هم طلاق گرفتند و این یکی از نقاط عطف بدشانسی های او در زندگی اش بود.

آریانا درباره مادرش می گوید: «مادرم این معنا را به من القا کرد که شکست موضوع ترسناکی نیست و این که شکست در مقابل پیروزی قرار ندارد، بلکه پله ای به سمت موفقیت است و من این گونه بود که هیچ وقت از شکست نترسیدم. فهمیدم که استقامت همه چیز است و من هیچ وقت تسلیم نشدم. هر کسی شکست هایی دارد، اما مردم موفق راه شان را ادامه می دهند… مادرم مربی زندگی من بود.» به گفته آریانا مادرش روحیه آموزش داشت و اصرار می ورزید که او و خواهر کوچک ترش، آگاپی، در درس خواندن نظم داشته باشند.

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو
در سال ۱۹۶۷ پس از یک کودتای نظامی در یونان، قوانین حکومت نظامی در شهر برقرار می شود و آریانا که باید در کلاس های اقتصادی حاضر می شده تا به رویای رفتن به دانشگاه کمبریج جامه عمل بپوشاند، با این مانع رو به رو می شود؛ و باید بین رویای خودش یا احترام به قوانین حکومت نظامی یکی را انتخاب می کرده است.

آریانا می گوید: «آن زمان تصمیم گرفتم قوانین را نادیده بگیرم و به کلاس بروم. اما این تصمیم من بیشتر به دلیل اصرار مادرم بود. درواقع مادرم هیچ بهانه ای را برای نرفتن به کلاس نمی پذیرفت.» آن طور که آریانا می گوید، مادرش در راه موفقیت فرزندانش از هیچ کاری دریغ نکرد. او در کتاب «نترس شدن در عشق، کار و زندگی» می نویسد: «مادرم از فرش زیر پا تا گوشواره های طلا و همه چیزش را برای مدرسه و معلم خصوصی ما فروخت و راه من را برای ورود به دانشگاه کمبریج و راه خواهرم را برای ورود به دانشگاه رویال در رشته هنرهای نمایشی هموار کرد.»

دنیای تازه
برای آریانای ۱۷ ساله دانشگاه کمبریج یک دنیای جدید بود. به گفته خودش: «لهجه من به طور آشکار چالشی برای حضور در مباحث کلاسی بود؛ ضمن آن که کلاس های کمبریج همه مشارکتی بود و من همچون بز گری در جمع بودم. اما در نهایت حس درونی من برای حضور در مباحث بر این مانع غلبه کرد و با همان لهجه در مباحث شرکت کردم.»

شخصیت آریانا کم کم با تجارب و دروسی که در زندگی آموخته بود رشد کرد. یک بار زمانی که در یک مناظره تلویزیونی از سوی ویلیام اف باکلی، نویسنده و مفسر معروف مورد تحقیر قرار گرفت، گفت: «من آموختم که هیچ کس اندازه خودمان به تحقیرها و شکست ها اهمیت نمی دهد. شاید من آن روز در آن برنامه تلویزیونی فکر کردم که کار من تمام است، اما دیگران به اندازه من به یک برنامه تلویزیونی آن قدر اهمیت نمی دادند.»

کامیابی روی نردبان مشکلات
هافینگتون ۲۳ ساله بود که اولین کتابش با عنوان «زن مونث» را در مورد قوانین در حال تغییر در مورد زنان نوشت که به ۱۱ زبان ترجمه شد. پس از آن که او در سال ۱۹۸۰ از لندن به نیویورک نقل مکان کرد به نوشتن ادامه داد و پرفروش ترین کتاب خود را در سال ۱۹۸۱ با عنوان ماریا کالاس، که زندگی نامه ستاره اوپرا ماریا کالاس بود، منتشر کرد.

کتاب های «رزومه قوی» ۱۹۸۸ (زندگی نامه پابلوپیکاسو که بعدها به فیلم تبدیل شد) و «پرفروش ترین خوک های درون کوزه نیویورک تایمز: چطور طمع شرکت ها و فساد سیاسی آمریکا را تضعیف می کند» دیگر آثار آریانا هافینگتون بودند. در سال ۱۹۸۶، او با مایکل هافینگتون، میلیونر نفتی آمریکا که بعدها نماینده مجلس ایالت کالیفرنیا شد، ازدواج کرد. این زوج ۱۱ سال بعد طلاق گرفتند. آریانا دو دختر خود از شوهرش، کریستیانا و ایزابلا را این گونه توصیف می کند: «مهم ترین چیزهای زندگی من»

جایگاه ملی
زمانی که شوهر آریانا برای انتخابات مجلس سنا در سال ۱۹۹۴ نام نویسی کرد، او شوهرش را در کمپین ها همراهی کرد. هر چند شوهر او در انتخابات موفق نشد اما موجب محبوبیت سیاسی و اجتماعی وی در شبکه های اجتماعی، تلویزیون و حتی شوهای تلویزیونی شد. بعدها کتاب «اشتباه از نظر سیاسی» او نیز موفق به دریافت جایزه امی سال ۱۹۹۴ و محبوبیت او شد.

آن طور که خودش می گوید: «قبل از پیوستن به کمپین، خیلی از مردم تلاش کردند من را از این کار بازدارند، آنها به من می گفتند تو کتاب ها، ستون روزنامه و برنامه رادیویی خودت را داری، با این کار به خودت لطمه می زنی. مردم همیشه سعی می کنند تو را نقد و کارهایت را قضاوت کنند اما اجازه ندهید این حرف ها بر شما چیزه شود، والا هیچ وقت قادر نخواهیدبود چیز جدید و ریسک پذیری را انجام دهید.»

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو
در نهم مه می سال ۲۰۰۵ هافینگتون پست کار خود را آغاز کرد. آریانا در کتاب «نترس» می نویسد: «این شروع انگار تیری در قلب جادوگران بود.» نیکی فینک در مجله LA Weekly تیتر زد: «دلایلی که هافینگتون پست شکست می خورد» و در مقاله خود توضیح داد که سرمایه گذاری برای این سایت یک شکست است و به هیچ وجه نجات نخواهدیافت.

هافینگتون پست با افتخار یک سال بعد مقاله جدید فینک را با عنوان « هافینگتون پست، دارایی دیالوگ اینترنت» منتشر کرد که در آن توضیح داده بود هافینگتون پست رسانه ای برای انتشار جریانات خبری اصلی است که در دیگر سایت ها حذف می شود. آریانا بعدا توضیح داد که فینک شخصا گزارش های خود را برای درج در هافینگتون پست ارسال می کند و این ماجرا برای ما خوشحال کننده است.
آریانا و همسرش میشل هافینگتون در سال ۱۹۹۴
نویسندگان اولیه هافینگتون پست دوستان فرهیخته هافینگتون و شریکش لرر بودند و بعد از آن نویسندگان دیگر هم به گروه اضافه شدند. آن طور که آریانا می گوید: «ابتدا کار با ۱۵۰۰ بلاگر شروع شد و حالا بیش از ۶ هزار نفر برای هافینگتون می نویسند. هر ماه هافینگتون ۴۰ میلیون بازدیدکننده مجزا دارد و ۵۰۰ میلیون بار بازدید کلی سایت است و ۳ میلیون کامنت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سایت درج می شود.

۱۲۵ کارمند به صورت تمام وقت در این سایت فعالیت می کنند و ۲۰ ناظر کامنت به صورت پاره وقت فعالیت دارند.» لرر و هافینگتون به طور مساوی میزان سرمایه خود را برای سایت ارتقا دادند. آنها سرمایه شان را در سال ۲۰۰۶ به ۵ میلیون دلار و در سال ۲۰۰۸ به ۲۵ میلیون دلار رساندند و در سال ۲۰۱۰ ارزش کلی سایت به ۱۰۰ میلیون دلار رسیده است.

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو
سایت هافینگتون در بین سایر کارها رسانه ای او شامل رادیو، مجلات و رسانه های الکترونیک، برای او ارزشمندتر است. آریانا می گوید: «من عاشق همه کارهایم هستم. هرکدام از آنها چالش ها و ارزش خود را دارند، من سیزدهمین کتابم را تمام کردم و این موضوع زمانی اتفاق افتاد که با خودم گفتم دیگر کتاب نمی نویسم؛ چیزی در نوشتن کتاب هست که همیشه مرا به درون خود می کشد.»

آن طور که هافینگتون می گوید او از زندگی پرمشغله خود لذت می برد. او می گوید: «اصلا تمایل ندارم که سرعت زندگی ام را کاهش بدهم. من همیشه در زندگی ام با مدیتیشن، کوه نوردی، صرف کردن زمان با دختران و دوستانم خودم را شارژ می کنم و سریعا به کارم باز می گردم و حتی از کارم هم لذت می برم. درواقع وقتی من سر کارم هستم هم به نوعی لذت بردن از زندگی است و هیچ وقت فکر نمی کنم که زودتر کارم را تمام کنم تا به خانه برومن.

زندگی نامه آریانا هافینگتون ناشر و روزنامه نگار و مجری رادیو
درواقع من کارم را بخشی از زندگی ام می دانم که برایم مهم و حیاتی است و نمی توانم به این فکر کنم که از کارم بزنم که به زندگی ام برسم. هر کدام از آنها ارزش خود را برای من دارد و من به هر کدام بهای مخصوص به خود را می دهم. چالش های کاری هم برای من به نوعی چاشنی زندگی به شمار می روند و وقتی با آنها مواجه می شوم همچون یک بازی فکری به دنبال چاره ای برای حل موضوع می گردم و تا آن را حل نکنم از پای نمی نشینم.»

حالا هافینگتون چندین کار را با هم انجام می دهد و هیچ وقت از این موضوع ناراحت نیست. به عقیده او انجام چند کار به طور همزمان کارایی فرد را بالا می برد. درواقع به عقیده او کسی که در چند کار فعالیت می کند، موفقیتش در همه کارها بیشتر است. او می گوید: «من احساس می کنم زندگی برای این نیست که شما تاثیرگذار باشید، بلکه زندگی برای این است که شما لذت و هدف را برای خود بیابید. موفقیت به نظر من یک لذت است.»

منبع:زندگینامه آریانا هافینگتون

زندگینامه آریانا هافینگتون

822 بار مشاهده

زندگینامه مستربین

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

بیوگرافی مستربین (روآن اتکینسون) و همسرش + زندگی شخصی

بیوگرافی مستربین (روآن اتکینسون)

زندگینامه مستربین

روآن اتکینسون متولد 6 ژانویه 1955 در انگلستان، بازیگر است

فارغ التحصیل فوق لیسانس مهندسی برق از دانشگاه آکسفورد می باشد، فعالیت خود را با شبکه رادیویی BBC شروع کرد و با شخصیت مستر بین در جهان به شهرت رسید

خانواده

روآن در شهرستان کانتی دورام کشور انگلستان متولد شد، پدرش اریک مزرعه دار و عضو هیئت مدیره شرکت و مادرش الامی خانه دارد بود

تنها دو برادر بزرگتری از خود بنام های رودنی و روبرت دارد، لیسانس برق را از دانشگاه نیوکاسل و فوق لیسانس را از آکسفورد گرفت
از دانشگاه تا رادیو BBC

آشنایی اش با ریچارد کورتش فیلمنامه نویس طنز معروف در دانشگاه باعث شد وارد عرصه بازیگری طنز شود و اولین کارهای خود را با نمایش طنز در سالن آمفی تئاتر دانشگاه تجربه کرد

در سال 1978 وقتی 23 ساله بود با نمایش oclock news کارش را از رادیو BBC شروع کرد که پخش این مجموعه در 4 سال موفقیت چشمگیری برایش به ارمغان آورد

ورود به تلویزیون و کارگردانی

بصورت جدی با سریال Blackadder در سال 1980 وارد قاب تلویزیون شد و سال 1981 با نمایش یک نفره طنز در تئاتر؛ جایزه بازیگر کمدی سال اتحادیه لندن را از آن خود کرفت

او در سال 1983 نمایش طنز افعی سیاه را برای BBC ساخت که جوایز زیادی در سطح بین الملل برایش به ارمغان آورد تا ثابت کننده کارگردان مستعدی هم می باشد

شهرت جهانی با مستربین

اما شهرت اش با سریال کمدی صامت مستربین در سال 1989 زمانی که 34 ساله بود شروع شد، او علاوه بر درو کردن انواع جوایز با پخش آن در 200 کشور جهان به شهرت رسید

این سریال پر فروشترین مجموعه انگلیس در دهه 90 لقب گرفت، سریال مستر بین از سال 1989 تا 1995 ساخته شده و مجموعه دوم آن نیز سال 2006 با نام تعطیلات مستربین عرضه شد

از نویسندگی تا دوبلوری

Rowan Atkinson نه تنها یک بازیگر بلکه یک نویسنده، تهیه ‌کننده و دوبلر معروف فیلم‌ های کمدی در اروپا به شمار می ‌رود، صدا پیشگی انیمیشن شیرشاه از جمله کارهای مشهور وی می باشد

ازدواج اول + طلاق

روان اتکینسون در فوریه سال 1990 وقتی 35 ساله بود با سانترا سایستی 33 ساله ازدواج کرد که ثمره این زندگی یک فرزند پسر بنام بن و یک دختر بنام لی لی می باشد

آشنایی این دو در BBC بعنوان همکار شروع شد، در نهایت بعد از 25 سال زندگی مشترک در سال 2015 این زن و شوهر از هم طلاق گرفتند

ازدواج دوم

مستر بین اما یکسال قبل از طلاق رسمی از همسر اول خود با لئو فورد کمدین انگلیسی رابطه داشته و از وی در سال 2017 در 62 سالگی صاحب یک فرزند بنام آکینسون شد

گواهینامه و پورشه

آقای مستر بین مجور رانندگی در کلاس یک را در سال 1981 گرفته است زیر او علاقه عجیبی به کامیون ها دارد همچنین عاشقه ماشین های اسپرت است

پورشه را بهترین ماشین جهان قبول دارد اما می گوید بخاطر تیپ شخصیتی اش سوار آن نمی شود

شایعه مسلمان شدن

در سال 1392 سایت Israellycool در خبری اعلام کرد آقای بین همواره در خط مقدم مبارزه با قوانین ضد توهین به مقدسات است اما برخی رسانه های تونسی به اشتباه خبر از مسلمان شدند او را منتشر کردند

زندگینامه مستربین

زندگینامه مستربین

این خبر به شدت جدی شد و رهبر جنبش النهضت تونس پیام تبریکی برای وی ارسال کرد، اما طولی نکشید که مشخص شد این خبر واقعیت ندارد
فعالیت های سیاسی

مستربین هنوز هم کارش را در تئاتر ادامه می دهد

او حالا از سال 2003 لقب اسطوره را یدک می کشد و در سال 2012 نیز تلاشی های سیاسی برای لغو قوانینی که با توهین ساده به دستگیری و زندان منجر می شود شروع کرد

منبع:زندگینامه مستربین

زندگینامه مستربین

843 بار مشاهده

زندگینامه پرنسس دایانا

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگی پرنسس دایانا، همسر چارلز، شاهزاده ولز

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

نام کامل: دایانا فرانسس

لقب(ها): شاهدخت ولز

زادروز: 1 ژوئیه 1961

زادگاه: سندرینگهام، نورفولک، انگلستان

مرگ: 31 اوت 1997 میلادی (36 سال)

محل مرگ: پاریس، فرانسه

همسر: چارلز، شاهزاده ولز (1981 تا 1996)

کاخ: کاخ کنزینگتون

دودمان: دودمان ویندسور

پدر: جان اسپنسر، هشتمین ارل اسپنسر

مادر: فرانسس شاند کید

فرزندان: شاهزاده ویلیام، دوک کمبریج – شاهزاده هری ولز

دین: مسیحی
دایانا، شاهدخت ولز (به انگلیسی: Diana, Princess of Wales) (دایانا فرانسس اسپنسر (به انگلیسی: Diana Frances Spencer); زاده 1 ژوئیه 1961 – درگذشته 31 اوت 1997) همسر اول چارلز، شاهزاده ولز، بزرگترین فرزند و ولیعهد ملکه الیزابت دوم بود.

او برای فعالیت هایش در زمینه جمع آوری پول برای خیریه های بین‌المللی و همچنین به عنوان یک شخصیت برجسته و مشهور در قرن بیستم شناخته شده بود. ازدواج او با شاهزاده ولز در تاریخ 29 ژوئیه 1981 در کلیسای جامع سنت پل برگزار شد که مخاطبانی جهانی داشت و به وسیله بیش از 750 میلیون نفر تماشا شد. با این ازدواج او القاب شاهدخت ولز، دوشس کورنوال، دوشس رافیسِی و کنتس چِستِر را به دست آورد. ثمره این ازدواج دو پسر بود، شاهزادگان ویلیام و هری، کسانی که در ردیف رسیدن به تاج و تخت بریتانیا دوم و چهارم هستند.

دایانا در یکی از خانواده های اشرافی انگلیس با دودمانی سلطنتی متولد شد. وی با اعلام نامزدی اش به چهره ای جهانی مبدل شد. او برای کارهای خیرخواهانه به رسمیت شناخته شده بود و از سال 1989 تا زمان مرگش، رئیس بیمارستان تخصصی اُرموند بود. دایانا در دوران ازدواجش و پس از آن به عنوان چهره برجسته مطبوعات باقی‌ماند و ازدواج او پس از 15 سال با طلاقی در تاریخ 28 اوت 1996 به پایان رسید. توجه رسانه ها و مطبوعات جهان برای آخرین بار در تاریخ 31 اوت 1997 به دایانا جلب شد، روزی که او در یک تصادف رانندگی در پاریس کشته شد.

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

اوایل زندگی

دایانا در ساعت 7:45 عصر در تاریخ 1 ژوئیه 1961 در شهر کوچک سندرینگهام در منطقه نورفولک به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از بین پنج فرزند ویسکُنت و ویسکُنتس آلتروپ بود. اسپنسرها از خاندان های قدیمی و بسیار مهم بریتانیا هستند که نسل های متمادی با خاندان سلطنتی رابطه نزدیک داشتند. آن ها امیدوار بودند که پسری متولد شود تا نسل خانواده را ادامه دهد و به همین علت تا یک هفته نامی برای بچه انتخاب نشد، تا این که آن ها “دایانا فرانسس” را از روی اسم “دایانا راسِل، دوشس بِدفورد”، که از خویشاوندان گذشته آن ها بود، و همچنین از روی اسم مادر دایانا، “فرانسس روچه”، برداشتند. دایانا در کلیسای سنت ماری مگدالنه غسل تعمید داده شد.
او دو خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر به نام های سارا، جین و چارلز داشت. او همچنین برادری نوزاد به نام جان داشت که حدود یک سال قبل از تولد او فوت کرده بود. میل برای داشتن یک وارث، اجباری به ازدواج اسپنسرها اضافه کرد و بر طبق گزارش ها لِیدی آلتروپ به کلینیک رفته بود تا علت “مشکل” را مشخص کند. این رفتارها به وسیله برادر کوچکتر دایانا، “تحقیر آمیز” خوانده شد، و بعدها چنین گفت: “آن دوران بسیار برای والدینم وحشتناک بود و علت طلاقشان شد و فکر نمی‌کنم آن ها هیچ وقت با این مسئله کنار آمده باشند”. دایانا در پارک هاوس بزرگ شد، جایی که به خانه سندرینگهام نزدیک بود.

دایانا هشت سال داشت که پدر و مادرش، به خاطر خیانت مادر وی با فردی به نام “پیتر شاند کید” (ناپدری آینده دایانا)، از هم طلاق گرفتند. اندرو مورتون در کتابی که درباره زندگی دایانا نوشته این طور می آورد که: دایانا زمانی را که لرد آلتروپ داشت چمدان ها را در ماشین می گذاشت به خاطر داشت و بعد از آن لیدی آلتروپ در ماشین نشست و آن ها از دروازه پارک هاوس خارج شدند. دایانا در زمان جدایی والدین، به همراه مادرش در لندن زندگی کرد، اما در تعطیلات کریسمس، لرد آلتروپ به همسر سابقش اجازه بازگشت با دایانا را نداد.

مدت کمی بعد از آن، لرد آلتروپ سرپرستی دایانا را با کمک مادرزن سابقش، “لیدی فِرموی”، برنده شد. دایانا ابتدا در مدرسه ای نزدیک نورفولک تحصیل کرد و سپس به یک مدرسه شبانه روزی در کنت فرستاده شد. در 1973، لرد آلتروپ رابطه ای را با “راینه، کنتس دارتموث” آغاز نمود. دایانا سپس با نام “لِیدی دایانا اسپنسر” شناخته شد، زمانی که پدرش در سال 1975 لقب “اِرل اسپنسر” را دریافت نمود. لیدی دارتموث، نامحبوب و نامهربان در نظر دایانا، با لرد اسپنسر در لندن در تاریخ 14 ژوئیه 1976 ازدواج نمود. دایانا همیشه به عنوان آدمی کمرو در دوران رشدش شناخته شده ولی او هم در رقص و هم در آواز بسیار استعداد داشت. او همچنین با کودکان بسیار مهربان و صبور بود.

پس از اتمام تحصیلات در سوئیس، دایانا به لندن بازگشت. او کار با کودکان را آغاز نمود و به عنوان یک پرستار بچه در مدرسه جوانان انگلستان شروع به کار کرد. ظاهرا دایانا با شاهزادگان اندرو و ادوارد (برادران کوچکتر چارلز)، آن همان زمانی که خانواده اش پارک هاوس را، که یکی از دارایی های ملکه در سندینگهام است را در اختیار داشتند، بازی می کرده است.

تحصیلات و اشتغال

در 1968، دایانا به یک مدرسه شبانه روزی دخترانه فرستاده شد. زمانی که جوان بود، به یک مدرسه محلی عمومی رفت. آنجا در زمینه تحصیلات، استعدادی از خود نشان نداد و سپس به مدرسه ای در کنت فرستاده شد که آن جا هم به عنوان دانش آموزی ضعیف شناخته شد و پس از تلاشی بیهوده، دوباره همه درس ها را رد شد. هر چند او استعدادی ویژه در موسیقی، به عنوان یک پیانیست تمام عیار، از خودش نشان داد. این حضور برجسته او در این زمینه، باعث دریافت جوایزی به وسیله او شد.

در 1977، او کنت را به قصد تحصیل در یک مدرسه تکمیلی دختران در سوئیس ترک کرد. حدودا آن زمان بود که شوهر آینده اش را که درگیر رابطه ای با خواهر بزرگترش، سارا، بود را برای اولین بار ملاقات کرد. دایانا همچنین در شنا و غواصی خوش درخشید و بعد از آن به یک مربی باله در باله سلطنتی مبدل شد. سپس برای مدتی طولانی به باله پرداخت اما با افزایش سن، قد نسبتا بلندش برای این کار مناسب دیده نشد.

دایانا در 1978 به لندن آمد و از آن جایی که مادرش بیشتر سال را در اسکاتلند بود، دایانا برای زندگی به آپارتمان مادرش در لندن رفت. کمی بعد از آن، آپارتمانی به قیمت پنجاه هزار پوند برای او، به عنوان هدیه تولد هجده سالگی، در منطقه کالهِرن خریده شد. او تا سال 1981 با سه تن از دوستانش در آن آپارتمان زندگی کرد. او در لندن، بنا به درخواست مادرش، پخت‌وپز پیشرفته را آموخت در حالی که هیچ وقت یک آشپز زرنگ و خبره نشد و به جای آن مربی رقص برای جوانان شد، تا زمانی که بر اثر یک حادثه در هنگام اسکی، سه ماه شغلش را رها کرد.

سپس یک کار به عنوان دستیار گروه بازی در یک مدرسه پیدا کرد و کارهایی مانند نظافت را برای خواهرش سارا و بسیاری از دوستانش انجام داد و همچنین به عنوان میزبان و مهماندار در مهمانی ها کار کرد. دایانا همچنین مدتی به عنوان پرستار بچه، برای یک خانواده آمریکایی که در لندن زندگی می کردند، کار کرد.

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

ازدواج با شاهزاده ولز

شاهزاده چارلز در گذشته با خواهر بزرگتر دایانا، یعنی سارا، ارتباط داشت و پس از آن در اوایل سی سالگی تحت فشار شدید برای ازدواج قرار گرفته بود.شاهزاده ولز سال های متمادی با لِیدی دایانا آشنایی داشت، اما برای اولین بار در تابستان 1980 به طور جدی و به عنوان عروس خودش به او نگریست. در آن زمان آن ها در یک آخر هفته در دهکده ای مهمان بودند و در آن جا با هم بازی چوگان تماشا کردند. این رابطه ادامه یافت تا جایی که چارلز، دایانا را برای مسافرت با کشتی در یک آخر هفته دعوت نمود. سپس او را به قلعه بالمورال (مقر خاندان سلطنتی در اسکاتلند) دعوت کرد تا با خانواده اش ملاقات کند. دایانا به وسیله ملکه الیزابت دوم، شاهزاده فیلیپ، دوک ادینبرا و ملکه الیزابت، ملکه مادر مورد خوش آمد گویی واقع شد. سرانجام آن ها به لندن رفتند و شاهزاده در 6 فوریه 1981، خواستگاری نمود که با جواب مثبت از جانب دایانا همراه شد، اما مراسم نامزدی برای چند هفته بعد مخفی نگاه داشته شد.

نامزدی و عروسی

نامزدی آن ها در 24 فوریه 1981 رسما اعلام شد و بعد از آن لِیدی دایانا حلقه ای سی هزار پوندی (نود و چهارهزار و هشتصد پوند به قیمت امروز) با 14 الماس بسیار زیبا در اطراف و یک یاقوت کبود 12 قیراطی بیضی شکل در وسط که در طلای سفید 18قیراطی واقع شده بود و شبیه حلقه مادر خودش بود را انتخاب نمود. حلقه در آن زمان به وسیله جواهرساز سلطنتی ساخته شد ولی غیر معمول برای یک عضو خاندان سلطنتی، حلقه کاملا منحصربه‌فرد نبود و مشابه آن در کلکسیون جواهرسازان سلطنتی وجود داشت. حلقه بعدها و در سال 2010 به عنوان حلقه نامزدی کاترین میدلتون مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از این حلقه، نسخه های مشابه بسیاری در سراسر جهان ساخته شد.دایانای بیست ساله با ازدواجش با شاهزاده چارلز در تاریخ 29 ژوئیه 1981 در کلیسای جامع سنت پل شاهدخت ولز شد. علت انتخاب سنت پل به جای کلیسای وست‌مینستر به خاطر فضای بیشتر بود که مناسب تعداد زیاد مهمان ها باشد و این ازدواج هم ازدواجی “شاه و پریان” مانند تلقی شد و با تماشای عده ای نزدیک به هفتصد و پنجاه میلیون از پای تلویزیون و صف کشیدن ششصد هزار نفر در بیرون کلیسا و خیابان ها همراه گردید. در محراب کلیسا، دایانا تصادفا ترتیب دو نام اول چارلز را اشتباه کرد و به جای “چارلز فیلیپ”، “فیلیپ چارلز” آرتور جرج را به زبان آورد. او همچنین در ادامه سوگند، عبارت “اطاعت از همسر” را بر زبان نیاورد که به درخواست خودشان این رسم را کنار گذاشتند و در آن زمان نقدهایی در این زمینه صورت گرفت. دایانا در مراسم، لباسی به ارزش نه هزار پوند بر تن کرد که از دنباله ای به طول بیست و پنج فوت (هشت متر) برخوردار بود.

شاهزاده و شاهدخت ولز بخشی از ماه عسلشان را در خانه خانواده مونتباتن (خانواده پدری چارلز) در همپشر گذراندند و سپس با پروازی به نزدیکی جبل طارق رفتند تا در آن جا به کشتی بریتانیا بپیوندند و طی یک سفر دریایی دوازده روزه از دریای مدیترانه و مصر دیدن کنند. آن ها همچنین از تونس، ساردنی و یونان نیز دیدن کردند و در آخر با یک توقف کوتاه در بالمورال، ماه عسل خود را به پایان رساندند.

پس از شاهدخت ولز شدن، دایانا به طور خودکار به سومین زن عالی رتبه بریتانیا (پس از ملکه و ملکه مادر) مبدل شد و به عنوان چهارمین یا پنجمین شخص در رتبه بندی سایر قلمروهای همسود پس از ملکه، دوک ادینبرا، ملکه مادر و شاهزاده ولز در نظر گرفته شد. پس از چند سال، ملکه به دایانا نشان های سلطنتی مختلف را برای واضح کردن عضویت او در خاندان سلطنتی اهدا نمود. نیم‌تاجهای مختلف به او هدیه کرد و مدال عضویت در خاندان سلطنتی الیزابت دوم را به او اعطا نمود.

شاهدخت ولز

شاهزاده چارلز، شاهزاده ولز بود و دایانا با ازدواج با او لقب شاهدخت ولز را دریافت کرد و عملا به عضویت خانواده سلطنتی درآمد. وی در سالهای بعد در بسیاری از برنامه‌های داخلی و خارجی شرکت کرد و همراه با شاهزاده چارلز یا به تنهایی به بسیاری از کشورهای جهان بویژه قلمروهای همسود سفر کرد.

جدایی از شاهزاده چارلز

شهرت و محبوبیت دایانا و چارلز باعث شد تا کوچک‌ترین کارهای آنان نیز توسط رسانه‌ها و پاپاراتزی‌ها پوشش داده شود و بسیاری از مسائل خصوصی آنان در مطبوعات منعکس گردد. از جمله آنان روابط نامشروعی که چارلز پیش از زندگی با دایانا داشت. در تمام این سالها دایانا و چارلز از خبرسازترین افراد پادشاهی متحده بودند.

این دو از سال 1992 جدای از هم زندگی کردند اما سرپرستی فرزندانشان را بصورت مشترک برعهده داشتند. در همین حال چارلز نیز مجددا رابطه‌اش را با کامیلا آغاز کرد و بعدها هم به داشتن رابطۀ عاشقانه با کامیلا اعتراف نمود. پرنسس دایانا در سال 1995 در یک برنامه تلویزیونی در بی بی سی پرده از نگرانی‌ها و مشکلات درونی خانواده برداشت و از فشارهای رسانه‌ای و اجتماعی که بر وی بود گلایه کرد. وی علت به وجود آمدن این مشکلات را کامیلا پارکر بیان کرد و گفت که در این ازدواج سه نفر حضور داشتند.

وی همچنین چارلز را در مورد این مسئله مقصر دانست. به همین خاطر کامیلا از شوهرش جدا شد. این موجب دشمنی بیشتر دایانا و کامیلا شد و سرانجام کتابی با عنوان دایانا:داستان واقعی اش و به دنبال آن دروازۀ کامیلا، غارتگر خانه ها منتشر شد که در آن به بدگویی و روابط عاشقانه و مشکلات زندگی این دو نفر پرداخته شده بود. سرانجام دایانا و چارلز در 28 اوت 1996 با پیشنهاد ملکه رسما از هم طلاق گرفتند. با این کار عنوان سلطنتی دایانا قدری پائین آمد اما چون وی مادر دو تن از شاهزادگان بود تا آخر عمر به عنوان یکی از اعضای خانواده سلطنتی باقی‌ماند و لقب پرنسس ولز را حفظ کرد.
دایانا در اواخر عمرش تصمیم به ازدواج دوباره گرفته بود. کسی که وی می خواست با او ازدواج کند دودی الفاید نام داشت. این خبر حتی از ماجرای رابطۀ دوبارۀ چارلز و کامیلا داغتر بود زیرا اگر این ازدواج صورت می گرفت دایانا القاب سلطنتی اش را از دست می داد و دیگر عضو خانوادۀ سلطنتی محسوب نمی شد. هر چند که این ازدواج هیچ وقت صورت نگرفت زیرا در 31 اوت 1997، دایانا در یک تصادف شدید رانندگی درگذشت. وی آن شب به همراه نامزدش دودی الفاید و راننده‌اش برای فرار از دست عکاسان از درب پشتی هتل خارج شد و قصد خروج از پاریس را داشت.

آن ها در یک بنز لیموزین در تونلی در پاریس مشغول به حرکت بودند که ماشینشان به دلیل سرعت زیاد و عدم کنترل راننده با دیواره تونل الما پاریس برخورد کرد و راننده و الفاید به سرعت جان باختند. بعد از تصادف به نظر نمی آمد دایانا صدمه ای جدی دیده باشد اما وی یک بار در آمبولانس دچار حمله قلبی شد و در بیمارستان هم بر اثر خونریزی ریوی و مغزی درگذشت. تنها کسی که در این میان جان سالم به در برد محافظ شخصی دایانا بود. بعدها معلوم شد که نه دایانا و نه الفاید هیچکدام کمربند ایمنی نبسته بودند. همچنین گفته شد که راننده سه برابر بیشتر از اندازه مجاز نوشیدنی الکلی مصرف کرده بود. پدر دودی اسپانسر فیلم قتل غیرقانونی شد که در آن نیمه تاریک مرگ پرنسس دایانا و پسرش نمایش داده شده است.

بعد از مرگ دایانا چارلز به همراه خواهران و برادر دایانا برای آوردن بدن او از لندن به پاریس سفر کردند. بعد از بازگشت، ملکه الیزابت دوم اعلام کرد که بعد از جدایی از چارلز، دایانا دیگر عضوی از خانواده سلطنتی نیست و نباید تشییع جنازه رسمی برای وی برگزار شود. این گفته اعتراض زیادی را به دنبال داشت و سرانجام با اصرار شاهزاده چارلز مراسمی رسمی برای دایانا برپا شد.

فعالیت‌های اجتماعی

هرچند شاهدخت دایانا به هنر علاقه داشت اما عمده شهرت وی بخاطر فعالیت‌های عام المنفعه و اجتماعی است. وی با تأسیس و یا همکاری با چندین موسسه خیریه، به مدرسه سازی، خانه سازی و کمک به بینوایان و دردمندان پرداخت. وی کمکهای شایان توجهی به جذامیان، مبتلایان به ایدز و آسیب دیدگان از مین در کشور آنگولا انجام داد. وی در سفر به مناطق بحران زده و محروم مانند آفریقا و بوسنی و هرزگوین با جدیت به دلگرمی دادن به محرومان و آسیب دیدگان پرداخت و با کسانی چون نلسون ماندلا، مایکل جکسون و مادر ترزا دیدار کرد.

علاوه بر این وی به عنوان همسر ولیعهد او را در سفرهای کاری همراهی می کرد. او با چارلز به کشورهای ایالات متحده، کانادا، ایتالیا، قلمروهای همسود و برخی از کشورهای آفریقایی و آسیایی سفر کرد. او همچنین برخی از سفرهای خود را به تنهایی انجام می داد و از بیمارستان ها و مکان های عمومی بازدید می کرد. همچنین وی به عنوان همسر ولیعهد از وظایف ویژه ای نیز برخوردار بود.

دانستنی‌ها

دایانا در سال 1987 در ملا عام دست یک مبتلا به ایدز را گرفت تا به این طریق از آنان حمایت کند. بعدها وی با مبتلایان به جذام نیز چنین تماسهایی داشت

بلافاصله بعد از تصادف عکاسان زیادی سر رسیدند و از صحنه عکسبرداری کردند اما پلیس دوربینهای آنها را ضبط کرد.

در سال 2006 یک مجله ایتالیایی بنام چی برای نخستین بار عکسهایی از تصادف دایانا را چاپ کرد که با اعتراض انگلیسی‌ها مواجه شد. / برترین ها

منبع:زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

1,387 بار مشاهده