رز سانگ

زندگینامه

رز سانگ | دانلود آهنگ جدید در ستاد ساماندهی ثبت شده و تمامی فعالیت ها مطابق با قوانین جمهوری اسلامی است.
پنج شنبه 30 فروردین 1403
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام در حسرت ماه
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ چارتار به نام دریا کجاست
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود آهنگ جواد سنگونی به نام امام
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود ورژن پیانو آهنگ یوسف زمانی به نام پریزاد
دانلود آلبوم جدید سیروان خسروی بنام مونولوگ
سیروان خسروی - مونولوگ

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : شنبه 27 اکتبر 2018

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

زندگینامه پیامبر اسلام: تولد
تولد حضرت محمد (ص) بنابر بسیاری از روایات در 17 ربیع الاول عام‌الفیل (570 میلادی)، یا به روایتی 12 همان ماه در تقویم عربی روی داد. پدر پیامبر ‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند؛ قبیله‌ای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند. عبدالله، پدر پیامبر (ص) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بیمار شد و درگذشت.

زندگینامه پیامبر اسلام: کودکی
بنابر رسمی که در مکه رایج بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وی 6 ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب (مدینه) رفت‌، اما آمنه نیز در بازگشت، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء (نزدیک مدینه) به خاک سپردند. محمد (ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در 8 سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد (ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزاده اش کوششی بلیغ می کرد. در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر، راهبی بحیرا نام، نشانه های پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.

زندگینامه پیامبر اسلام: جوانی
از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر (ص)، شرکت در پیمانی به نام «حلف الفضول» است که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند «از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند»؛ پیمانی که پیامبر (ص) بعدها نیز آن را می‌ستود و می‌فرمود اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی باز خوانند، به آن می‌پیوندد.

زندگینامه پیامبر اسلام: ازدواج
شهرت محمد (ص) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که «امین» لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایه خویش برای تجارت به شام فرستاد؛ سپس چنان شیفته درستکاری «محمد امین‌« شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد، در حالی که بنابر مشهور، دست‌کم 15 سالی از او بزرگ‌تر بود. خدیجه برای محمد (ص) همسری فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت، پیامبر همسر دیگری برنگزید. او برای پیامبر (ص) فرزندانی آورد که پسران همگی در کودکی درگذشتند و در میان دختران، از همه نامدارتر، حضرت فاطمه‌ (س) است. از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست؛ جز آن که می دانیم نزد مردمان به عنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه بت پرستی بود و پیامبر (ص) از آن روی بر می‌تافت. محمد (ص) اندکی پیش از بعثت، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر می‌برد و زمان را به خاموشی و اندیشه می‌گذرانید.
زندگینامه پیامبر اسلام: بعثت
گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رمضان، یا ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سوره علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر ‌(ص ) را غمناک ساخته بود، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.
دعوت خویشان به اسلام
پیامبر (ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسی که به او ایمان آورد، همسرش خدیجه و از مردان پسر عمویش علی بن ابی طالب (ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت. دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه می‌رفتند و با پیامبر (ص) نماز می‌گزاردند.
دعوت همگانی
سه سال پس از بعثت، پیامبر (ص) دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گسترده‌تر مطرح سازد . رفتار قریشیان و به طور کلی مشرکان مکه اگر چه نخست با ملایمت و بیشتر با بی‌اعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت، قریشیان بر پیامبر (ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموی پیامبر (ص) را که جداً از او حمایت می‌کرد، برای آزار پیامبر (ص) در تنگنا قرار دادند. سختگیری مشرکان چندان شد که پیامبر (ص) عده‌ای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر می‌رسد که برخی از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند.

شعب ابی طالب
در سال ششم بعثت، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان پیمان خویش را بر صحیفه‌ای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از آن سوی، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر ‌(ص) و خدیجه به دره‌ای مشهور به «شعب» ابوطالب، پناه بردند و تا جایی که ممکن بود، نه کسی به آنجا می آمد و نه خود از آن بیرون می شدند. سرانجام، پس از آن که خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود، قریشیان پذیرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند (سال 10 بعثت). اندکی پس از خروج پیامبر (ص) از شعب، دو تن از نزدیک‌ترین یاورانش، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
پیمان عقبه
در شهر یثرب دو قبیله اصلی، یعنی اوس و خزرج، بیشتر اوقات با هم در جنگ و ستیز بودند و از کسی که ایشان را به آشتی و دوستی دعوت کند، استقبال می‌کردند. پیامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند، به تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد، یعنی در سال 12 بعثت، تنی چند از اوس و خزرج، به خدمت پیامبر (ص) آمدند و در عقبه، دره‌ای در نزدیکی مکه، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر (ص) نماینده ای برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. این بیعت نخستین پایه حکومتی شد که پیامبر (ص) در یثرب بنیاد نهاد. سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر ( ص) بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود که به اسلام در نیامده باشند.

نقشه قتل پیامبر
گرچه مذاکره با یثربیان پنهانی بود، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند و پس از شور درباره رسیدگی به کار پیامبر (ص) و مسلمانان، بر آن شدند که از همه تیره‌های قریش کسانی گرد آیند و شبانه پیامبر (‌ص) را بکشند تا خون او برگردن کسی نیفتد. پیامبر (ص) که از این توطئه آگاه شده بود، حضرت علی (ع) را بر جای خویش نهاد و خود به شتاب، در حالی که ابوبکر نیز با او همراه شده بود، به سوی یثرب روان شد

هجرت پیامبر
خروج پیامبر (ص) از مکه که از آن به هجرت تعبیر شده، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام است؛ زیرا از آن پس پیامبر (ص) در رأس حکومتی قرار گرفته بود که می‌بایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعه‌ای نوین بنا نهد. گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام به میان قبایل و هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد، تا بدانجا که مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی است که اعراب از هجرت پیامبر (ص) به عنوان یک مرحله نوین داشتند. سرانجام پیامبر ‌(ص) در ماه ربیع الاول سال 14 بعثت به یثرب رسید؛ شهری که از آن پس به نام آن حضرت، مدینه الرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر، به نام قبا درنگ فرمود و یثربیان به استقبال او شتافتند. پس از چند روزی، به شهر در آمد و در قطعه زمینی خشک، مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره است.
عقد اخوت
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده می‌شود و انصار (که اینک به ساکنان پیشین یثرب اطلاق می‌شد) آنان را در منزل خویش جای می دادند. پیامبر (ص)، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگرفت. مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر (ص) با اهالی شهر، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد.

جنگهای پیامبر اسلام
جنگ بدر
در سال دوم هجرت، مهم‌ترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان مکه پیش آمد: در نبردی که به بدر مشهور شد، با آن که عده مسلمانان کمتر از مکیان بود، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان بسیاری کشته و اسیر شدند و دیگران نیز گریختند. پیروزی در بدر ، به مسلمانان روحیه بخشید، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست و در اندیشه انتقام بودند.

جنگ احد
در سال سوم هجرت، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان، به سوی مدینه به راه افتادند. پیامبر (ص) نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک کوه احد، دو لشکر با یکدیگر رو به رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی با ترفندی که خالد بن ولید به کاربرد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار آنان پرداختند. در این جنگ حمزه عموی پیامبر (ص) به شهادت رسید، پیامبر (ص) خود زخم برداشت و شایعه کشته شدن او نیز موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد.

جنگ خندق
سال پنجم هجرت به پایان نرسیده بود که خطر بسیار بزرگی پیامبر (ص) و مسلمانان را تهدید کرد. قریشیان مکه و یهودیان رانده شده بنی‌نضیر و دیگر هم پیمانان ایشان بر ضد پیامبر (ص) متحد شدند و با لشکری گران که شمار سپاهیان آن را تا 10 هزار گفته‌اند، به سوی مدینه به راه افتادند. چون خبر به پیامبر (ص) رسید، بنا بر روایت مشهوری، به پیشنهاد سلمان فارسی به حفر خندق در اطراف مدینه امر فرمود. بدین ترتیب، چون لشکر کفار به مدینه رسید، با این تدبیر جدید جنگی رو به رو شد و در طول روزهایی که دو لشکر در برابر هم صف آراسته بودند، تنها درگیری هایی پراکنده رخ داد. سرانجام، پس از 15 روز ، لشکر کفار بی‌نتیجه بازگشت و مسلمانان به زندگی عادی خود برگشتند.

صلح با قریش

در این سال پیامبر‌ (ص) و مسلمانان قصد کردند که برای اجرای مراسم حج به مکه روند و به همین منظور به سوی مکه به راه افتادند.

قریشیان بر منع ورود پیامبر (ص) هم داستان شدند و کسی را نزد آن حضرت روانه کردند و او را از قریشیان بیم دادند، ولی پیامبر (ص) تاکید کرد که قصد جنگ ندارد و حرمت خانه خدا را واجب می‌داند و حتی فرمود که حاضر است برای مدتی با قریشیان در صلح شود. قریشیان نخست هم رای نبودند، ولی سرانجام کسی را برای عقد قرار داد صلح نزد پیامبر (ص) فرستادند. بر مبنای این، میان پیامبر (ص) و قریشیان 10 سال صلح و متارکه جنگ اعلام گردید و شرط شد که پیامبر (ص) از ورود به مکه تا سال آینده خودداری کند.

نامه به پادشاهان و جنگ خیبر
پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت. سپس نامه هایی به امپراتور روم شرقی، نجاشی و نیز امیر غسانیان شام و امیر یمامه فرستاد. در همین سال پیامبر (ص) بر یهودیان خیبر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم پیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسوده خاطر نبود، قلعه خیبر که در نزدیکی مدینه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پیامبر (ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند، پیامبر (ص) به مدینه بازگشت، اما گسیل داشتن سپاهیان و کاروانها به اطراف و اکناف ادامه داشت.

فتح مکه
در سال هشتم هجرت قریشیان پیمان خود را شکستند و شبانگاه بر طایفه‌ای که با مسلمانان هم پیمان بودند، هجوم بردند. بدین سبب، پیامبر (ص) با سپاهی انبوه قصد مکه کرد و شب هنگام بیرون مکه اردو زد. ابوسفیان، بزرگ مشرکان به شفاعت عباس عموی پیامبر (‌ص)، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام کرد و پیامبر (ص) خانه او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بی‌مقاومتی وارد مکه شد و پیامبر ‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومی صادر کرد و خود به درون کعبه شد و خانه را از بتان پاک فرمود. آن گاه بر بلندی صفا نشست و همگی مردم با او دست بیعت دادند.
هنوز 15 روز از اقامت پیامبر (ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان نشده جزیره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر (ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جایی به نام حنین رسید، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و آن ها را شکست دادند.

غزوه تبوک
در تابستان سال نهم هجرت به پیامبر (ص) خبر رسید که رومیان لشکری ساخته اند و قصد حمله به مدینه دارند . پیامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوک رسیدند، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر (ص) پس از عقد پیمانهایی با قبایل آن حدود به مدینه بازگشت. پس از این ماجرا که به غزوه تبوک شهرت یافت.

رحلت پیامبر
در اوایل سال 11 هجرت بیماری و رحلت پیامبر (ص) پیش آمد. وفات پیامبر (ص) در 28 صفر سال 11 هجرت، یا به روایتی در 12 ربیع الاول همان سال در 63 سالگی روی داد. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه (ع) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش، از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر‌ (ص) به دنیا آمد، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر (ص) را حضرت علی (ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه‌اش ( که اینک داخل در مسجد مدینه است) به خاک سپردند.

منبع:حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

حضرت محمد در کجا به پیامبری رسیدند؟

1,501 بار مشاهده

زندگینامه خیام

دسته بندی : موزیک های مختلف تاریخ : یکشنبه 8 آوریل 2018

زندگی نامه حکیم عمر خیام

زندگینامه خیام

حکیم غیاث الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری که به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده است، فیلسوف، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر بنام ایرانی در دورهٔ سلجوقی است.
عمر خیام نیشابوری، که “خیامی” و “خیام نیشابوری” و “خیامی النیسابوری” هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجهالحق» بوده‌است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آن‌که رباعیات خیام را به اغلب زبان‌ های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است.
یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (426 – 490 هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌ اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌ دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست.
شماری از تذکره‌ نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌ اند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌ نماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌ اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
زندگی:
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌ شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود 449 تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌ القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله و از آن‌جاکه با نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود 458) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدین ملک‌ شاه شهره‌ است، اما پس از مرگ ملک‌ شاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌ عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها (456) مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را می‌ نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ ها را شرح می‌ دهد. هم چنین گفته می‌شود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملک‌ شاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان ‌نموده‌است. پس از درگذشت ملک‌ شاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌ مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال 479 اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است. غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.
مرگ خیام را میان سال‌های 517-520 هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره‌ نویسان نیز وفات او را 516 نوشته‌اند، اما پس از بررسی های لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال 517 بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.

منبع:زندگینامه خیام

زندگینامه خیام

796 بار مشاهده

زندگینامه پرنسس دایانا

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگی پرنسس دایانا، همسر چارلز، شاهزاده ولز

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

نام کامل: دایانا فرانسس

لقب(ها): شاهدخت ولز

زادروز: 1 ژوئیه 1961

زادگاه: سندرینگهام، نورفولک، انگلستان

مرگ: 31 اوت 1997 میلادی (36 سال)

محل مرگ: پاریس، فرانسه

همسر: چارلز، شاهزاده ولز (1981 تا 1996)

کاخ: کاخ کنزینگتون

دودمان: دودمان ویندسور

پدر: جان اسپنسر، هشتمین ارل اسپنسر

مادر: فرانسس شاند کید

فرزندان: شاهزاده ویلیام، دوک کمبریج – شاهزاده هری ولز

دین: مسیحی
دایانا، شاهدخت ولز (به انگلیسی: Diana, Princess of Wales) (دایانا فرانسس اسپنسر (به انگلیسی: Diana Frances Spencer); زاده 1 ژوئیه 1961 – درگذشته 31 اوت 1997) همسر اول چارلز، شاهزاده ولز، بزرگترین فرزند و ولیعهد ملکه الیزابت دوم بود.

او برای فعالیت هایش در زمینه جمع آوری پول برای خیریه های بین‌المللی و همچنین به عنوان یک شخصیت برجسته و مشهور در قرن بیستم شناخته شده بود. ازدواج او با شاهزاده ولز در تاریخ 29 ژوئیه 1981 در کلیسای جامع سنت پل برگزار شد که مخاطبانی جهانی داشت و به وسیله بیش از 750 میلیون نفر تماشا شد. با این ازدواج او القاب شاهدخت ولز، دوشس کورنوال، دوشس رافیسِی و کنتس چِستِر را به دست آورد. ثمره این ازدواج دو پسر بود، شاهزادگان ویلیام و هری، کسانی که در ردیف رسیدن به تاج و تخت بریتانیا دوم و چهارم هستند.

دایانا در یکی از خانواده های اشرافی انگلیس با دودمانی سلطنتی متولد شد. وی با اعلام نامزدی اش به چهره ای جهانی مبدل شد. او برای کارهای خیرخواهانه به رسمیت شناخته شده بود و از سال 1989 تا زمان مرگش، رئیس بیمارستان تخصصی اُرموند بود. دایانا در دوران ازدواجش و پس از آن به عنوان چهره برجسته مطبوعات باقی‌ماند و ازدواج او پس از 15 سال با طلاقی در تاریخ 28 اوت 1996 به پایان رسید. توجه رسانه ها و مطبوعات جهان برای آخرین بار در تاریخ 31 اوت 1997 به دایانا جلب شد، روزی که او در یک تصادف رانندگی در پاریس کشته شد.

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

اوایل زندگی

دایانا در ساعت 7:45 عصر در تاریخ 1 ژوئیه 1961 در شهر کوچک سندرینگهام در منطقه نورفولک به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از بین پنج فرزند ویسکُنت و ویسکُنتس آلتروپ بود. اسپنسرها از خاندان های قدیمی و بسیار مهم بریتانیا هستند که نسل های متمادی با خاندان سلطنتی رابطه نزدیک داشتند. آن ها امیدوار بودند که پسری متولد شود تا نسل خانواده را ادامه دهد و به همین علت تا یک هفته نامی برای بچه انتخاب نشد، تا این که آن ها “دایانا فرانسس” را از روی اسم “دایانا راسِل، دوشس بِدفورد”، که از خویشاوندان گذشته آن ها بود، و همچنین از روی اسم مادر دایانا، “فرانسس روچه”، برداشتند. دایانا در کلیسای سنت ماری مگدالنه غسل تعمید داده شد.
او دو خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر به نام های سارا، جین و چارلز داشت. او همچنین برادری نوزاد به نام جان داشت که حدود یک سال قبل از تولد او فوت کرده بود. میل برای داشتن یک وارث، اجباری به ازدواج اسپنسرها اضافه کرد و بر طبق گزارش ها لِیدی آلتروپ به کلینیک رفته بود تا علت “مشکل” را مشخص کند. این رفتارها به وسیله برادر کوچکتر دایانا، “تحقیر آمیز” خوانده شد، و بعدها چنین گفت: “آن دوران بسیار برای والدینم وحشتناک بود و علت طلاقشان شد و فکر نمی‌کنم آن ها هیچ وقت با این مسئله کنار آمده باشند”. دایانا در پارک هاوس بزرگ شد، جایی که به خانه سندرینگهام نزدیک بود.

دایانا هشت سال داشت که پدر و مادرش، به خاطر خیانت مادر وی با فردی به نام “پیتر شاند کید” (ناپدری آینده دایانا)، از هم طلاق گرفتند. اندرو مورتون در کتابی که درباره زندگی دایانا نوشته این طور می آورد که: دایانا زمانی را که لرد آلتروپ داشت چمدان ها را در ماشین می گذاشت به خاطر داشت و بعد از آن لیدی آلتروپ در ماشین نشست و آن ها از دروازه پارک هاوس خارج شدند. دایانا در زمان جدایی والدین، به همراه مادرش در لندن زندگی کرد، اما در تعطیلات کریسمس، لرد آلتروپ به همسر سابقش اجازه بازگشت با دایانا را نداد.

مدت کمی بعد از آن، لرد آلتروپ سرپرستی دایانا را با کمک مادرزن سابقش، “لیدی فِرموی”، برنده شد. دایانا ابتدا در مدرسه ای نزدیک نورفولک تحصیل کرد و سپس به یک مدرسه شبانه روزی در کنت فرستاده شد. در 1973، لرد آلتروپ رابطه ای را با “راینه، کنتس دارتموث” آغاز نمود. دایانا سپس با نام “لِیدی دایانا اسپنسر” شناخته شد، زمانی که پدرش در سال 1975 لقب “اِرل اسپنسر” را دریافت نمود. لیدی دارتموث، نامحبوب و نامهربان در نظر دایانا، با لرد اسپنسر در لندن در تاریخ 14 ژوئیه 1976 ازدواج نمود. دایانا همیشه به عنوان آدمی کمرو در دوران رشدش شناخته شده ولی او هم در رقص و هم در آواز بسیار استعداد داشت. او همچنین با کودکان بسیار مهربان و صبور بود.

پس از اتمام تحصیلات در سوئیس، دایانا به لندن بازگشت. او کار با کودکان را آغاز نمود و به عنوان یک پرستار بچه در مدرسه جوانان انگلستان شروع به کار کرد. ظاهرا دایانا با شاهزادگان اندرو و ادوارد (برادران کوچکتر چارلز)، آن همان زمانی که خانواده اش پارک هاوس را، که یکی از دارایی های ملکه در سندینگهام است را در اختیار داشتند، بازی می کرده است.

تحصیلات و اشتغال

در 1968، دایانا به یک مدرسه شبانه روزی دخترانه فرستاده شد. زمانی که جوان بود، به یک مدرسه محلی عمومی رفت. آنجا در زمینه تحصیلات، استعدادی از خود نشان نداد و سپس به مدرسه ای در کنت فرستاده شد که آن جا هم به عنوان دانش آموزی ضعیف شناخته شد و پس از تلاشی بیهوده، دوباره همه درس ها را رد شد. هر چند او استعدادی ویژه در موسیقی، به عنوان یک پیانیست تمام عیار، از خودش نشان داد. این حضور برجسته او در این زمینه، باعث دریافت جوایزی به وسیله او شد.

در 1977، او کنت را به قصد تحصیل در یک مدرسه تکمیلی دختران در سوئیس ترک کرد. حدودا آن زمان بود که شوهر آینده اش را که درگیر رابطه ای با خواهر بزرگترش، سارا، بود را برای اولین بار ملاقات کرد. دایانا همچنین در شنا و غواصی خوش درخشید و بعد از آن به یک مربی باله در باله سلطنتی مبدل شد. سپس برای مدتی طولانی به باله پرداخت اما با افزایش سن، قد نسبتا بلندش برای این کار مناسب دیده نشد.

دایانا در 1978 به لندن آمد و از آن جایی که مادرش بیشتر سال را در اسکاتلند بود، دایانا برای زندگی به آپارتمان مادرش در لندن رفت. کمی بعد از آن، آپارتمانی به قیمت پنجاه هزار پوند برای او، به عنوان هدیه تولد هجده سالگی، در منطقه کالهِرن خریده شد. او تا سال 1981 با سه تن از دوستانش در آن آپارتمان زندگی کرد. او در لندن، بنا به درخواست مادرش، پخت‌وپز پیشرفته را آموخت در حالی که هیچ وقت یک آشپز زرنگ و خبره نشد و به جای آن مربی رقص برای جوانان شد، تا زمانی که بر اثر یک حادثه در هنگام اسکی، سه ماه شغلش را رها کرد.

سپس یک کار به عنوان دستیار گروه بازی در یک مدرسه پیدا کرد و کارهایی مانند نظافت را برای خواهرش سارا و بسیاری از دوستانش انجام داد و همچنین به عنوان میزبان و مهماندار در مهمانی ها کار کرد. دایانا همچنین مدتی به عنوان پرستار بچه، برای یک خانواده آمریکایی که در لندن زندگی می کردند، کار کرد.

زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

ازدواج با شاهزاده ولز

شاهزاده چارلز در گذشته با خواهر بزرگتر دایانا، یعنی سارا، ارتباط داشت و پس از آن در اوایل سی سالگی تحت فشار شدید برای ازدواج قرار گرفته بود.شاهزاده ولز سال های متمادی با لِیدی دایانا آشنایی داشت، اما برای اولین بار در تابستان 1980 به طور جدی و به عنوان عروس خودش به او نگریست. در آن زمان آن ها در یک آخر هفته در دهکده ای مهمان بودند و در آن جا با هم بازی چوگان تماشا کردند. این رابطه ادامه یافت تا جایی که چارلز، دایانا را برای مسافرت با کشتی در یک آخر هفته دعوت نمود. سپس او را به قلعه بالمورال (مقر خاندان سلطنتی در اسکاتلند) دعوت کرد تا با خانواده اش ملاقات کند. دایانا به وسیله ملکه الیزابت دوم، شاهزاده فیلیپ، دوک ادینبرا و ملکه الیزابت، ملکه مادر مورد خوش آمد گویی واقع شد. سرانجام آن ها به لندن رفتند و شاهزاده در 6 فوریه 1981، خواستگاری نمود که با جواب مثبت از جانب دایانا همراه شد، اما مراسم نامزدی برای چند هفته بعد مخفی نگاه داشته شد.

نامزدی و عروسی

نامزدی آن ها در 24 فوریه 1981 رسما اعلام شد و بعد از آن لِیدی دایانا حلقه ای سی هزار پوندی (نود و چهارهزار و هشتصد پوند به قیمت امروز) با 14 الماس بسیار زیبا در اطراف و یک یاقوت کبود 12 قیراطی بیضی شکل در وسط که در طلای سفید 18قیراطی واقع شده بود و شبیه حلقه مادر خودش بود را انتخاب نمود. حلقه در آن زمان به وسیله جواهرساز سلطنتی ساخته شد ولی غیر معمول برای یک عضو خاندان سلطنتی، حلقه کاملا منحصربه‌فرد نبود و مشابه آن در کلکسیون جواهرسازان سلطنتی وجود داشت. حلقه بعدها و در سال 2010 به عنوان حلقه نامزدی کاترین میدلتون مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از این حلقه، نسخه های مشابه بسیاری در سراسر جهان ساخته شد.دایانای بیست ساله با ازدواجش با شاهزاده چارلز در تاریخ 29 ژوئیه 1981 در کلیسای جامع سنت پل شاهدخت ولز شد. علت انتخاب سنت پل به جای کلیسای وست‌مینستر به خاطر فضای بیشتر بود که مناسب تعداد زیاد مهمان ها باشد و این ازدواج هم ازدواجی “شاه و پریان” مانند تلقی شد و با تماشای عده ای نزدیک به هفتصد و پنجاه میلیون از پای تلویزیون و صف کشیدن ششصد هزار نفر در بیرون کلیسا و خیابان ها همراه گردید. در محراب کلیسا، دایانا تصادفا ترتیب دو نام اول چارلز را اشتباه کرد و به جای “چارلز فیلیپ”، “فیلیپ چارلز” آرتور جرج را به زبان آورد. او همچنین در ادامه سوگند، عبارت “اطاعت از همسر” را بر زبان نیاورد که به درخواست خودشان این رسم را کنار گذاشتند و در آن زمان نقدهایی در این زمینه صورت گرفت. دایانا در مراسم، لباسی به ارزش نه هزار پوند بر تن کرد که از دنباله ای به طول بیست و پنج فوت (هشت متر) برخوردار بود.

شاهزاده و شاهدخت ولز بخشی از ماه عسلشان را در خانه خانواده مونتباتن (خانواده پدری چارلز) در همپشر گذراندند و سپس با پروازی به نزدیکی جبل طارق رفتند تا در آن جا به کشتی بریتانیا بپیوندند و طی یک سفر دریایی دوازده روزه از دریای مدیترانه و مصر دیدن کنند. آن ها همچنین از تونس، ساردنی و یونان نیز دیدن کردند و در آخر با یک توقف کوتاه در بالمورال، ماه عسل خود را به پایان رساندند.

پس از شاهدخت ولز شدن، دایانا به طور خودکار به سومین زن عالی رتبه بریتانیا (پس از ملکه و ملکه مادر) مبدل شد و به عنوان چهارمین یا پنجمین شخص در رتبه بندی سایر قلمروهای همسود پس از ملکه، دوک ادینبرا، ملکه مادر و شاهزاده ولز در نظر گرفته شد. پس از چند سال، ملکه به دایانا نشان های سلطنتی مختلف را برای واضح کردن عضویت او در خاندان سلطنتی اهدا نمود. نیم‌تاجهای مختلف به او هدیه کرد و مدال عضویت در خاندان سلطنتی الیزابت دوم را به او اعطا نمود.

شاهدخت ولز

شاهزاده چارلز، شاهزاده ولز بود و دایانا با ازدواج با او لقب شاهدخت ولز را دریافت کرد و عملا به عضویت خانواده سلطنتی درآمد. وی در سالهای بعد در بسیاری از برنامه‌های داخلی و خارجی شرکت کرد و همراه با شاهزاده چارلز یا به تنهایی به بسیاری از کشورهای جهان بویژه قلمروهای همسود سفر کرد.

جدایی از شاهزاده چارلز

شهرت و محبوبیت دایانا و چارلز باعث شد تا کوچک‌ترین کارهای آنان نیز توسط رسانه‌ها و پاپاراتزی‌ها پوشش داده شود و بسیاری از مسائل خصوصی آنان در مطبوعات منعکس گردد. از جمله آنان روابط نامشروعی که چارلز پیش از زندگی با دایانا داشت. در تمام این سالها دایانا و چارلز از خبرسازترین افراد پادشاهی متحده بودند.

این دو از سال 1992 جدای از هم زندگی کردند اما سرپرستی فرزندانشان را بصورت مشترک برعهده داشتند. در همین حال چارلز نیز مجددا رابطه‌اش را با کامیلا آغاز کرد و بعدها هم به داشتن رابطۀ عاشقانه با کامیلا اعتراف نمود. پرنسس دایانا در سال 1995 در یک برنامه تلویزیونی در بی بی سی پرده از نگرانی‌ها و مشکلات درونی خانواده برداشت و از فشارهای رسانه‌ای و اجتماعی که بر وی بود گلایه کرد. وی علت به وجود آمدن این مشکلات را کامیلا پارکر بیان کرد و گفت که در این ازدواج سه نفر حضور داشتند.

وی همچنین چارلز را در مورد این مسئله مقصر دانست. به همین خاطر کامیلا از شوهرش جدا شد. این موجب دشمنی بیشتر دایانا و کامیلا شد و سرانجام کتابی با عنوان دایانا:داستان واقعی اش و به دنبال آن دروازۀ کامیلا، غارتگر خانه ها منتشر شد که در آن به بدگویی و روابط عاشقانه و مشکلات زندگی این دو نفر پرداخته شده بود. سرانجام دایانا و چارلز در 28 اوت 1996 با پیشنهاد ملکه رسما از هم طلاق گرفتند. با این کار عنوان سلطنتی دایانا قدری پائین آمد اما چون وی مادر دو تن از شاهزادگان بود تا آخر عمر به عنوان یکی از اعضای خانواده سلطنتی باقی‌ماند و لقب پرنسس ولز را حفظ کرد.
دایانا در اواخر عمرش تصمیم به ازدواج دوباره گرفته بود. کسی که وی می خواست با او ازدواج کند دودی الفاید نام داشت. این خبر حتی از ماجرای رابطۀ دوبارۀ چارلز و کامیلا داغتر بود زیرا اگر این ازدواج صورت می گرفت دایانا القاب سلطنتی اش را از دست می داد و دیگر عضو خانوادۀ سلطنتی محسوب نمی شد. هر چند که این ازدواج هیچ وقت صورت نگرفت زیرا در 31 اوت 1997، دایانا در یک تصادف شدید رانندگی درگذشت. وی آن شب به همراه نامزدش دودی الفاید و راننده‌اش برای فرار از دست عکاسان از درب پشتی هتل خارج شد و قصد خروج از پاریس را داشت.

آن ها در یک بنز لیموزین در تونلی در پاریس مشغول به حرکت بودند که ماشینشان به دلیل سرعت زیاد و عدم کنترل راننده با دیواره تونل الما پاریس برخورد کرد و راننده و الفاید به سرعت جان باختند. بعد از تصادف به نظر نمی آمد دایانا صدمه ای جدی دیده باشد اما وی یک بار در آمبولانس دچار حمله قلبی شد و در بیمارستان هم بر اثر خونریزی ریوی و مغزی درگذشت. تنها کسی که در این میان جان سالم به در برد محافظ شخصی دایانا بود. بعدها معلوم شد که نه دایانا و نه الفاید هیچکدام کمربند ایمنی نبسته بودند. همچنین گفته شد که راننده سه برابر بیشتر از اندازه مجاز نوشیدنی الکلی مصرف کرده بود. پدر دودی اسپانسر فیلم قتل غیرقانونی شد که در آن نیمه تاریک مرگ پرنسس دایانا و پسرش نمایش داده شده است.

بعد از مرگ دایانا چارلز به همراه خواهران و برادر دایانا برای آوردن بدن او از لندن به پاریس سفر کردند. بعد از بازگشت، ملکه الیزابت دوم اعلام کرد که بعد از جدایی از چارلز، دایانا دیگر عضوی از خانواده سلطنتی نیست و نباید تشییع جنازه رسمی برای وی برگزار شود. این گفته اعتراض زیادی را به دنبال داشت و سرانجام با اصرار شاهزاده چارلز مراسمی رسمی برای دایانا برپا شد.

فعالیت‌های اجتماعی

هرچند شاهدخت دایانا به هنر علاقه داشت اما عمده شهرت وی بخاطر فعالیت‌های عام المنفعه و اجتماعی است. وی با تأسیس و یا همکاری با چندین موسسه خیریه، به مدرسه سازی، خانه سازی و کمک به بینوایان و دردمندان پرداخت. وی کمکهای شایان توجهی به جذامیان، مبتلایان به ایدز و آسیب دیدگان از مین در کشور آنگولا انجام داد. وی در سفر به مناطق بحران زده و محروم مانند آفریقا و بوسنی و هرزگوین با جدیت به دلگرمی دادن به محرومان و آسیب دیدگان پرداخت و با کسانی چون نلسون ماندلا، مایکل جکسون و مادر ترزا دیدار کرد.

علاوه بر این وی به عنوان همسر ولیعهد او را در سفرهای کاری همراهی می کرد. او با چارلز به کشورهای ایالات متحده، کانادا، ایتالیا، قلمروهای همسود و برخی از کشورهای آفریقایی و آسیایی سفر کرد. او همچنین برخی از سفرهای خود را به تنهایی انجام می داد و از بیمارستان ها و مکان های عمومی بازدید می کرد. همچنین وی به عنوان همسر ولیعهد از وظایف ویژه ای نیز برخوردار بود.

دانستنی‌ها

دایانا در سال 1987 در ملا عام دست یک مبتلا به ایدز را گرفت تا به این طریق از آنان حمایت کند. بعدها وی با مبتلایان به جذام نیز چنین تماسهایی داشت

بلافاصله بعد از تصادف عکاسان زیادی سر رسیدند و از صحنه عکسبرداری کردند اما پلیس دوربینهای آنها را ضبط کرد.

در سال 2006 یک مجله ایتالیایی بنام چی برای نخستین بار عکسهایی از تصادف دایانا را چاپ کرد که با اعتراض انگلیسی‌ها مواجه شد. / برترین ها

منبع:زندگینامه پرنسس دایانا

زندگینامه پرنسس دایانا

1,221 بار مشاهده

بیوگرافی کمال سرایندی

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

پروفسور «کمال سرابندی» Kamal Sarabandi متولد ۱۴ آبان ۱۳۳۵ در زابل می باشد که خانواده پدری اش در حال حاضر در شهر کرج زندگی می کنند، وی عضو شورای مشورتی ناسا ، استاد مهندسی برق و علوم کامپیوتری و مدیر آزمایشگاه پرتو افشانی دانشگاه میشیگان آمریکا و دریافت کننده جایزه هری راسل ۱۹۹۷میلادی است.

بیوگرافی کمال سرایندی

او یکی از رهبران و محققین جهان در زمینه اسباب آلات کنترل از راه دور و ماکرویو است. سرابندی یک روش علمی و عملی در فن مهندسی مایکرویو بوجود آورده اند که ظرفیت حوزه مایکرویو رادار را چندین برابر نموده و مورد استفاده قرار گرفته که جزء پیشرفته ترین و دقیق ترین مدلهای ریاضی می باشد و نیز ایشان با استفاده ازسیستمهای جدیدتصویری رادار به تحقیق و تجسس دراطراف کره زمین و فضای سبز اقدام نموده است.پروفسور سرابندی دروس جدیدی را بجای دروس گذشته در دوره دکترا و فوق دکترا بکار گرفته است. ایشان همچنین جایزه سال ۱۹۹۶ در زمینه مهندسی الکترونیک و علوم کامپیوتری را دریافت نموده است،علاوه براین وی به عنوان اولین استاد سال در آمریکا نیز شناخته شده است.وی تاکنون مدیر اجرایی پروژه*های تحقیقاتی بسیاری وابسته به ناسا،آزمایشگاه پیشرانه جت،آرو،بنیاد ملی علوم،سازمان پروژه های تحقیقاتی دفاعی پیشرفته و دیگر صنایع بزرگ بوده است.

بیوگرافی کمال سرایندی

ایشان دارای ۱۸ مدرک دکتراست که در سه رشته آن به عنوان برترین آن رشته ها شناخته می شوند ( ۱- علم ریاضی ۲- علم رادار ۳-علم الکترونیک) از وی تاکنون فصول گوناگونی در کتب مختلف و بیش از ۱۷۰ مقاله در مجلات مرجع چاپ شده است،عنوان سخنران برجسته وزارت آموزش و پرورش و علوم دولت فدرال آلمان و ارائه دهنده برترین مقاله در کنفرانس علوم ارتش آمریکا، خشی دیگر از افتخارات وی میباشد.ایشان هم اکنون به عنوان ریاست گروه علوم جغرافیایی و سنجش از راه دور انجمن مهندسین برق و الکترونیک در ایالت میشیگان آمریکا و عضو هیئت داوران سازمان فضایی آمریکا NASA در علوم و فنون زمین شناسی می باشد.

منبع:بیوگرافی کمال سرایندی

بیوگرافی کمال سرایندی

841 بار مشاهده

زندگینامه شمس تبریزی

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگینامه شمس تبریزی

محمدبن علی بن ملک داد ملقب به شمس الدین عارف معروف (متولد ۵۸۲ و متوفای پس از ۶۴۵ ه ق) خاندان وی از مردم تبریز بودند. شمس ابتدا مرید شیخ ابوبکر زنبیل باف (سله باف) تبریزی بود شمس به گفتهء خود جمله ولایتها از او یافته، لیکن مرتبهء شمس بدانجا رسید که به پیر خود قانع نبود و در طلب اکمل سفری شد و در اقطار مختلف به سیاحت پرداخت و به خدمت چند تن از ابدال و اقطاب رسید بعضی او را از تربیت یافتگان باباکمال خجندی نوشته اند وی در ضمن سیر و سلوک گاهی مکتب داری میکرد و اجرت نمی گرفت.

چهارده ماه در شهر حلب در حجرهء مدرسه ای به ریاضت مشغول بود. و پیوسته نمد سیاه می پوشید وقتی در اثنای سیاحت به بغداد رسید و شیخ اوحدالدین کرمانی که شیخ یکی از خانقاه های بغداد بود در » و عشق زیباچهرگان را اصل مسلک خود قرار داده بود و آنرا وسیلهء نیل به جمال و کمال مطلق میشمرد، دیدار کرد، پرسید که مراد اوحدالدین ؟

«اگر در گردن دنبل نداری// چرا در آسمان نمی بینی »

فرمود که ،« ماه را در آب طشت می بینم » :

گفت «؟ چیستی آن بود که جمال مطلق را در مظهر انسانی که لطیف است می جویم، و شمس الدین بر وی آشکار کرد که اگر از غرض شهوانی عاری باشی همهء عالم مظهر جمال کلی است و او را در همه و بیرون از مظاهر توانی دید اوحدالدین به رغبت تمام گفت که بعدالیوم می خواهم در بندگیت باشم گفت به صحبت ما طاقت نیاری شیخ بجد گرفت فرمود به شرطی که علی ملاالناس در میان بازار بغداد با من نبیذ بنوشی گفت نتوانم.

گفت: وقتی من نوش کنم با من توانی مصاحبت کردن؟ گفت نه نتوانم شمس الدین از این حکایت و روایات دیگر برمی آید که شمس الدین به حدود ظاهر بی اعتنا و به «! از پیش مردان دور شو » بانگی بزد که رسوم پشت پا زده بود و غرض وی از این سخنان آزمایش اوحدالدین بود روزی در خانقاه نصره الدین وزیر اجلاس عظیم بود و بزرگی را به شیخی تنزیل می کردند و شیوخ، علماء، عرفا، امرا و حکما حاضر بودند و هر یکی در انواع علوم و حکم و فنون کلمات می گفتند و بحثها می کردند.

مگر شمس الدین در کنجی مراقب گشته بود ناگاه برخاست و از سر غیرت بانگی بر ایشان زد که تا کی از این حدیثها می نازید؟ یکی در میان شما از حدثنی قلبی عن ربی خبری نگویید این سخنان که می گویید از حدیث، تفسیر، حکمت و غیره سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهدی به مسند مردی نشسته بودند و از درد حالات خود معانی می گفتند و چون مردان این عهد شمایید، اسرار و سخنان شما کو؟

شمس بامداد روز شنبهء ۲۶ جمادی الَاخر سال ۶۴۲ ه ق به قونیه رسید دربارهء برخورد مولوی بدو روایات مختلف است به هر حال مولوی مجذوب او گردید و از سر مجلس درس و بحث و وعظ درگذشت یاران مولانا و مردم قونیه قصد شمس کردند.و او را ساحر خواندند شمس رنجیده خاطر گشت، سر خویش گرفت و برفت ( ۲۱ شوال ۶۴۳ ه ق) مولانا به طلب شمس به قدم جد ایستاد، ولی اثری پیدا نشده در آخر خبر یافت که وی در دمشق (شام) است، نامه و پیام (بصورت غزلهای لطیف) متواتر کرد و پیک در پیک پیوست عاقبت دل شمس نرم شد یاران مولانا نیز از در اعتذار درآمدند و مولانا عذرشان بپذیرفت.

و فرزند خود سلطان ولد را به طلب شمس روانهء دمشق کرد و او با ۲۰ تن از یاران سفر کرد تا در دمشق شمس را دریافت و ره آوردی که به امر پدر از نقود با خود آورده بود نثار قدم وی کرد و پیامها بگزارد شمس خواهش مولانا بپذیرفت و عازم قونیه گردید (سال ۶۴۴ ه ق) سلطان ولد بندگیها نمود و بیش از یک ماه از سر صدق و نیاز پیاده در رکاب شمس راه می سپرد تا به قونیه رسید و خاطر مولانا شکفته گردید و چندی با او صحبت داشت باز مردم قونیه و مریدان بخشم درآمدند و بدگویی شمس آغاز کردند مولانا را دیوانه و شمس را جادو خواندند فقیهان و عوام قونیه بشوریدند از این رو شمس دل از قونیه برکند و مولانا دو سال در طلب شمس بود و دو بار به دمشق سفر کرد، ولی اثری از او پیدا مجموع آنچه که شمس ) « مقالات » نشد و انجام کارش پیدا نیست سال غیبتش را ۶۴۵ ه ق دانسته اند.

 

زندگینامه شمس تبریزی

آثار شمس تبریزی

از آثار اوست کتابی بنام در مجالس بیان کرده و سؤال و جوابهائی که میانهء او و مولانا یا مریدان و منکران رد و بدل شده) (نسخهء آن در کتابخانهء قونیه از معارف و لطایف اقوال وی که افلاکی در مناقب العارفین نقل کرده است این هر دو یادداشتهایی است « ده فصل » ،( محفوظ است که مریدان از سخنان شمس فراهم و تدوین کرده اند (فرهنگ فارسی معین) :

شمس تبریزی که نور مطلق است// آفتاب است و ز انوار حق است

مولوی روز سایه آفتابی را بیاب// دامن شه شمس تبریزی بتاب

مولوی رجوع به مجمع الفصحاء ج ۱ ص ۲۸۶ ، فهرست فیه ما فیه و دیوان کبیر شمس تبریزی شود

لغت نامه دهخدا

منبع:زندگینامه شمس تبریزی

زندگینامه شمس تبریزی

679 بار مشاهده

زندگینامه وحید امیری

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

چکیده ای از بیوگرافی وحید امیری:

زندگینامه وحید امیری

نام اصلی: وحید امیری

زمینه فعالیت: فوتبالیست

تولد: ۱۳ فروردین ۱۳۶۷

زادگاه: خرم‌آباد، ایران

قد: ۱٫۷۹ متر

پست: هافبک چپ، وینگر، مهاجم

زندگی شخصی وحید امیری

وحید امیری متولد ۱۳ فروردین ۱۳۶۷ در خرم‌آباد لرستان است. وی دارای مدرک تحصیلی کارشناسی حقوق و کارشناسی ارشد رشته مدیریت ورزشی است. وحید امیری مدتی پس از پیوستن به باشگاه فوتبال پرسپولیس، ازدواج کرد.

او به دلیل تولد در روز طبیعت، زمانی که به تیم ملی دعوت شد شماره ۱۳ را برداشت که البته بعداً به ۱۰ و ۱۱ تغییر کرد. وحید امیری از جمله فوتبالیست‌هایی است که در سن بالا به موفقیت رسیده و به همین دلیل همیشه صراحتاً می‌گوید اولویتش پول است و وقت زیادی برای آینده‌سازی ندارد.

دوران حرفه ای وحید امیری

وحید امیری فوتبال حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۸۷ با باشگاه‌های داتیس و کوثر لرستان شروع کرد، پس از آن به گهر دورود و سپس برای مدت دو فصل به نفت مسجدسلیمان پیوست.

وحید امیری در باشگاه نفت تهران

وحید امیری در سال ۹۲ با قراردادی دوساله به نفت تهران پیوست. او نخستین گل خود را برای نفت در ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ مقابل داماش گیلان به ثمر رساند که منجر به تساوی ۱–۱ برای هردو تیم شد. نخستین پیروزی آسیایی وحید امیری در فروردین ۱۳۹۴ مقابل الشباب عربستان بود که با نتیجه ۳–۰ به سود نفت به اتمام رسید. نفت در شهریور همان سال با نتیجه ۲–۱ مغلوب الاهلی شد و از گردونه مسابقات حذف گردید، تک گل نفت را امیری در دقیقه ۵۰ به ثمر رساند.

وحید امیری در باشگاه پرسپولیس

وحید امیری پس از اتمام قراردادش با نفت در سال ۱۳۹۵ با قراردادی ۲ ساله رسماً به عضویت باشگاه فوتبال پرسپولیس درآمد؛ پیوستن وحید امیری به پرسپولیس دارای حواشی خاصی بود، علیرضا منصوریان که امیری و بیرانوند را بارها ملاقات کرده بود و استقلالی‌ها این احتمال را می‌دادند که این دو به استقلال می‌آیند، به شدت از انتقال امیری به پرسپولیس عصبانی شدند، به نحوی که یک مقام مسئول در باشگاه استقلال در مصاحبه‌ای به انتقاد از تصمیم وحید امیری پرداخت.

نخستین گل وحید امیری برای پرسپولیس، در یک تساوی ۱–۱ مقابل فولاد خوزستان به ثمر رسید؛ همچنین وحید امیری معمولاً اوت‌های نزدیک به دروازه حریف را به صورت بلند می‌فرستد و موقعیت‌های خطرناکی را روی دروازه حریفان ایجاد می‌کند. وحید امیری عملکرد مناسبی در پرسپولیس داشته و بارها در تیم منتخب لیگ برتر فوتبال ایران قرار گرفته‌است.

امیری توانست با پرسپولیس به جمع ۴ تیم برتر فوتبال آسیا صعود کند و به مقام قهرمانی لیگ برتر فوتبال ایران ۹۶–۱۳۹۵ و سوپر جام فوتبال ایران ۱۳۹۶ برسد.

زندگینامه وحید امیری

عملکرد ملی وحید امیری

وحید امیری نخستین بار ۳۰ دسامبر ۲۰۱۴ در جریان اردوی تدارکاتی تیم ملی که برای آمادگی درجام ملت‌های آسیا ۲۰۱۵ در کشور پرتغال برگزار می‌شد توسط کارلوس کیروش به تیم ملی دعوت شد. او نخستین بازی ملی اش را در یک بازی دوستانه مقابل عراق در ۴ ژانویه ۲۰۱۵ انجام داد و نخستین گل ملی اش را در جریان یک پیروزی ۲–۰ مقابل شیلی به ثمر رساند.

وحید امیری در جریان جام ملت‌های آسیا ۲۰۱۵ در دیدار مقابل عراق که بازی به ضربات پنالتی کشیده شده بود پنالتی خود را از دست داد تا ایران بازی را واگذار کند و از صعود به نیمه نهایی باز بماند.

در مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۸ که تیم ملی فوتبال ایران به عنوان تیم اول گروه خود به جام جهانی صعود کرد، وحید امیری در تمامی بازی‌ها (چه ثابت چه به‌عنوان بازیکن ذخیره) به میدان رفت.

افتخارات ورزشی وحید امیری

وحید امیری در عرصه باشگاهی با نفت به رتبه سوم لیگ و فینال جام حذفی رسید و در لیگ قهرمانان نیز تا جمع ۸ تیم برتر صعود کرد .او درپرسپولیس قهرمان لیگ شانزدهم شد و این بار تا نیمه نهایی لیگ قهرمانان بالا رفت. وحید امیری در دو دربی با پیراهن سرخ حضور داشته است.

در عرصه ملی امیری توسط کی‌روش دعوت و در جام ملت‌های ۲۰۱۵ فیکس شد و پنالتی او در یک‌چهارم منجر به حذف ما شد. او در – بازی ملی – گل زده و – اخطار دارد.

ازدواج و همسر وحید امیری

این بازیکن خوش اخلاق کشورمان در زمستان سال ۱۳۹۵ ازدواج کرد و مراسم باشکوهی را گرفت و به رسم عروسی لرستانی ها همه اقوام خود را دعوت کرد.

منبع:زندگینامه وحید امیری

زندگینامه وحید امیری

552 بار مشاهده

زندگینامه هیتلر

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

آشنایی با زندگی هیتلر

زندگینامه هیتلر

زندگینامه هیتلر

بیستم آوریل زادروز مردى است که کمابیش نامش را شنیده ایم ودر مورد او حرف و حدیثهاى بسیار زیادى زده شده و در آینده نیز زده خواهد شد.

آدولف هیتلر مردى است که جهان را لرزاند و به اعتقاد بسیارى دنیایى که امروز در آن زندگى مى کنیم ساخته و دست پرورده اوست؛ دنیایى که چه از نظر نظامى و چه از نظر ارتباطات و از نقطه نظرهاى دیگرى چون پزشکى ، فرهنگى ، اقتصادى ، علمى و حتى تفریحى بى تاثیر از او نبوده و نمى تواند باشد.

در اینجا نمى خواهم در مورد خوب یا بد بودن او سخن بگویم چرا که تبلیغات دنیاى غرب بر علیه او به حدى است که هر کس تا نام او را مى شنود به یاد کوره هاى آدم سوزى ، کشتارهاى وسیع غیر نظامیان و جنگ و خونریزى و کشتار مى افتد.

در صورتى که واقعیت امر چیز دیگریست واین نکته هیچگاه نباید فراموش شود که هیتلر براى سه سال متوالى مرد سال اروپا لقب گرفت و جهانیان او را مى ستودند و ملت آلمان او را مى پرستیدند.

پس هیتلر را نباید به صرف یک جنایتکار جنگى نگریست ، هر چند که جنایتکار جنگى را نیز باید بیشتر مورد بررسى قرار داد. در هر جنگى جنایت رخ مى دهد و کشته شدن بیگناهان منفک از جنگ نمى باشد. آیا مى توان باور کرد که هیتلر به تنهایى دست به این همه جنایت زده باشد و متفقین جوابى به این جنایتها نداده باشند.

در دادگاه نورنبرگ که براى محاکمه جنایتکاران جنگى برگزار شده بود هیچ وکیل مدافعى از او دفاع نمى کرد و تنها دادستانهاى غربى بودند که او را محکوم مى کردند و شاهدینى بودند که همگى دست نشانده متفقین بودند و براى اثبات صحت و یا سقم مطالبشان هیچ بررسى جدى بعمل نیامد.

در جایى دیدم که شخصى در جایگاه شهود ادعا کرده بود که در کارخانه اى کار مى کرده که در آن توسط روغن برگرفته شده از انسانهایى که سوزانده مى شدند نوعى صابون درست مى کرده اند و تنها مدرکش قالب صابونى بود که روى میز قاضى دادگاه وجود داشت. حال در مورد اینکه آن صابون مورد آزمایش قرار گرفته یا خیر هیچ مدرکى در دست نمى باشد.

هیتلر مى گوید:

… به هیچ وجه مهم نیست ، وقتى ما فاتح شدیم هیچکس در این باره سوالى نخواهد کرد.

آرى ، مانند این است که او تمامى این روزها را پیش بینى کرده بوده است و پس از جنگ ، هنگامى که متفقین به پیروزى رسیده بودند هیچ کس آنها را بازخواست نکرد که مثلا آقاى استالین شما چرا در اول جنگ که متحد هیتلر بودید آن فجایع را در فنلاند بوجود آوردید.

به هرحال …….. مختصرى از زندگى او:

صد و چهارده سال پیش، دریک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواریا ( مرز میان آلمان و اتریش) ، آلویس و کلارا صاحب فرزندى شدند که نامش را آدولف گذاشتند.

آلویس هیتلر کارمند اداره گمرک بود و به همین جهت دوست داشت که پسرش نیز راه او را ادامه دهد وکارمند شود. از این رو با آنکه درآن زمان در وضعیت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصیل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست کارمند شود.

او کارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اینکه بله قربان گوى کس دیگرى باشد متنفر بود. به همین جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. دیرى نپایید که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد که براى ادامه زندگى به تنهایى به وین، پایتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سرگذاشت.

در سال 1914 یعنى درست در سالى که جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت کرد و چون تعصبات ملى قویى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور که دوستانش مى گویند رشادتهاى زیادى از خود نشان داد تا آنجا که به مدال صلیب شجاعت که تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آویخت نائل گشت.

به سبب جراحتهاى جنگ در بیمارستان بسترى بود که خبر شکست آلمان را به گوشش رساندند. این تلخ ترین خبرى بود که تا آن زمان شنیده بود و او را منقلب نمود.او سیاستمداران را مسببین اصلى این شکست مى دانست و به همین جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وایمار تشکیل دادند هیچگاه خوشبین نبود.

پس از جنگ او در قسمت تبلیغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانیکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. این همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان بزرگترین حزب آلمان گردید.

حزب کارگران حزبى کوچک و متشکل از نهایتا 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مدیریت، فعالیت و کوششهاى آدولف هیتلر و همچنین ابداعاتش از قبیل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نیز برگزارى جلسات حزبى در اماکن مطرح و همچنین تاسیس روزنامه برا ى حزب رفته رفته تبدیل به حزبى بزرگ شد تا آنجا که دست به یک کودتا زدند که بعدها بنام کودتاى آبجوفروشى مشهور شد.

کودتایى که در آن هیتلر و دیگر افراد حزب بر علیه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همکارانش در این راه با شکست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افکندند بلکه حزب تعطیل و غیر قانونى اعلام و از هرگونه فعالیتى منع گردید.

زندگینامه هیتلر

زندگینامه هیتلر

هر کس دیگرى بود دست از کار مى کشید و یا حداقل در زمانى که در زندان بود حرکتى نمى کرد اما این شخصیت خارق العاده دست به یکى از بزرگترین اعمال خویش زد، نوشتن کتابنبرد من .

کتاب نبرد من بعدها بعنوان کتاب مقدس نازیها ( اعضاء حزب ناسیونال سوسیالیسم ) درآمد که در آن ریشه هاى فکرى رایش سوم بیان گردیده است. رایشى که بزرگترین امپراتورى آلمان لقب گرفت.

پس از آزادى او با دولت توافق نمود که بر علیه آنان حرکتى انجام ندهد و اینچنین بود که بار دیگر حزب را رو به جلو به پیش راند.

حزب نازى به علت نبوغ سیاسى هیتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اکثریت کرسیها را به خود اختصاص داد بطوریکه هرمان گورینگ یکى از نزدیکترین یاران هیتلربه عنوان رئیس پارلمان انتخاب گردید.

سرانجام در 30 ژانویه 1933 ژنرال هیندنبورگ رئیس جمهور سالخورده آلمان آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزید و این لحظه تاریخى آغاز رایش سوم مى باشد.

هیتلر پس از به قدرت رسیدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشید و با اینکه در پیمان ورساى آلمان حق داشتن نیروى نظامى را نداشت با نیرنگ یک نیروى نظامى براى آلمان آفرید که تا آن زمان بى سابقه بود.

پس از آن اتریش را الحاق خاک آلمان کرد.اتریش پس از جنگ اول جهانى بسیار ضعیف شده بود و هیچ نشانى از شکوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همین سبب مردم مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. این واقعه به آنشلوس معروف است.

بدین ترتیب هیتلر در 14 مارس 1938 پیروزمندانه و در حالى که به ابراز احساسات مردم که مشتاقانه براى دیدنش صف کشیده بودند پاسخ مى گفت وارد وین ، شهرى که روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى کرده بود ، گردید.

پیمان ورساى یکى از ذلت بارترین پیمانهایى بود که پس از جنگ اول جهانى و در پى شکست آلمانها بر ملت آلمان تحمیل گردیده بود و هیتلر سوگند خورده بود که این پیمان را براندازد. از جمله مفاد این پیمان دادن سرزمینهایى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانیها، لهستانیها را ملتى پست تر از خود مى دانستند این امر برایشان بسیار گران مى آمد.

بدین سبب به دستور هیتلر در سپیده دم اول سپتامبر 1939 لشکریان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سیل از مرز لهستان عبور کردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پیش راندند. انگلستان و فرانسه که در آن زمان جزو هم پیمانان لهستان بودند، پس از این واقعه به آلمان اعلام جنگ کردند واین آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترین جنگ تاریخ بشرى ، بود.

نبوغ نظامى هیتلر به صورتى بود که همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابیر نظامى این مرد لهستان، دانمارک، نروژ،هلند ، بلژیک و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نیروهاى آلمانى درآمد.

هیتلر انگلستان را جزء لاینفک تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى کرد اما انگلیسیها که مردمى متکبر بودند حاضر به صلحى که کمتر از تسلیم نبود نمى شدند و تا آخرین نفس دلاورانه با آلمانها جنگیدند.

هیتلر که نه مى خواست انگلستان را از بین ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را کاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رویش را به طرف شرق ، یعنى روسیه ، برگرداند.

در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان طى عملیاتى موسوم به بارباروسا به روسیه شوروى حمله کردند. در ابتدا سرعت ارتش بسیار بالا بود و در همان آغاز عملیات قسمتهاى بسیارى از خاک روسیه را به تصرف خود درآوردند.هیتلر و سایر فرماندهانش اینچنین مى پنداشتند که کار روسیه تا قبل از پائیز به اتمام خواهد رسید و همین ، بزرگترین اشتباه ، او بود.

در زمستان سرد آن سال روسیه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهیزات کافى براى نبرد زمستانى با آنکه تا دروازه هاى مسکو رسیده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسیه، مجبور به عقب نشینى شد و این آغاز پایان بود.

پس از ورود آمریکا به جنگ جهانى دوم که توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقین دمیده شد و جنگ وارد مرحله جدیدى گردید.

سرانجام با توافقى که توسط سران سه کشور انگلستان،روسیه و آمریکا یعنى چرچیل، استالین و روزولت انجام گرفت ، متفقین از شرق و غرب به سمت آلمان یورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.

هیتلر تا دقایق آخر مقاومت کرد و چون دیگر هیچ نیرویى براى جنگیدن نداشت براى آنکه جسدش به دست دشمنانش نیفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از این دستور با شلیک تپانچه به زندگى پر فراز و نشیب خود پایان داد.

اما جنگ جهانى دوم ، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نیز بر جاى گذاشت که امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولا انسانها در مواقعى که ضرورت ایجاد کند دست به کارهاى بزرگى مىزنند و رشد سریع علم و دانش بشرى و پیشرفت فوق العاده تکنولوژى که به علت رقابت شدید نظامى بوجود آمد از جمله این آثار است.

از دیگر مواردى که در دنیاى پس از جنگ بوجود آمد و مستقیما به این جنگ مربوط مىشود مى توان از تشکیل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوک شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد دیگر را نام برد که هنوز هم مى توانیم این موارد را ببینیم.

اما اگر هیتلر پیروز مى شد ما یقینا در دنیاى دیگرى زندگى مى کردیم و شاید این همه کشت و کشتارهایى که پس از این جنگ در سرتاسر جهان به بهانه هاى گوناگون شکل گرفته و مى گیرد بوجود نمى آمد………… و باز هم شاید … شاید ایران خوشبخت تر از آنى که هست مى بود.

منبع:زندگینامه هیتلر

زندگینامه هیتلر

658 بار مشاهده

زندگینامه امام جواد الائمه

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

زندگینامه امام جواد (ع)

زندگینامه امام جواد الائمه

زندگینامه امام جواد الائمه

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . ” از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است ” . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه – به گمان باطل خود – امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : ” عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : … و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است ” و ان المساجد لله … ” سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را – قبل از معتصم – مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .

روزی از آنجا که ” یحیی بن اکثم ” به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .

نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : – دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی – شاعر شیعی مشهور – ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را – درباره توحید و … – به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را – که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است – بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر – عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ – نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و … بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

علت این امر – همچنان که اشاره کردیم – این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل – چنان که روش زنان نازاست – تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 – حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 – ابواحمد موسی مبرقع 3 – ابواحمد حسین 4 – ابوموسی عمران 5 – فاطمه 6 – خدیجه 7 – ام کلثوم 8 – حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .

منبع:زندگینامه امام جواد الائمه

زندگینامه امام جواد الائمه

755 بار مشاهده

زندگینامه پویان مختاری

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

بیوگرافی پویان مختاری و همسرش نیلی افشار + زندگی شخصی

 

زندگینامه پویان مختاری

زندگینامه پویان مختاری

پویان مختاری متولد 8 مهر 1369 در ایذه، خواننده است

فارغ التحصیل فوق دیپلم رشته نقشه کشی صنعتی از دانشگاه اصفهان می باشد، فعالیت اش را با موسیقی پاپ شروع کرد و سپس وارد رپ به زبان بختیاری شد

در این مطلب بیوگرافی پویان مختاری را می خوانید
از ایده تا اصفهان

تا دبیرستان در شهر ایده زندگی می کردند و از بختیاری های سرقلی و هفت لنگ خوزستان می باشد، سپس به همراه خانواده برای ادتمه تحصیل و دانشگاه به اصفهان رفتند و ساکن این شهر شدند

شروع موسیقی

علاقه اش به موسیقی از دوران دبیرستان و دوران بلوغ در ایذه بصورت مبتدی با ضبط یک آهنگ 40 ثانیه ای به زبان بختیاری شروع شد که پخش تصادفی آن و استقبال مردم او را به ادامه مسیر علاقمند کرد

ورشکستی پدر و مهاجرت

در میانه دانشگاه بعلت ورشکستگی پدر مجبور شدند همه دار و ندارشون رو بفروشند و به تهران مهاجرت کنند می گوید به جهت وضیعت مالی در آن زمان شرایط سختی را تجربه کرده است و مجبور بوده مدتی در یک مغازه کار کند و پیک موتوری باشد

رپ بختیاری

آدم گوشیه گیر و معذبی بودم اما با موسیقی به جامعه و اجتماع برگشتم، سبک فعالیت نه پاپ هست و نه رپ، بلکه ترکیبی از این دو موسیقی ام را ارائه می دهم
شعر و شاعری

تابحال همه آهنگ هایی که خواندم را خودم نوشتم

خودم شعر می گم به همین دلیل دقت زیادی روی کلمات و اشعار می گذارم، تا مدت ها خودم آهنگسازی می کردم اما حالا از دوستان حرفه ای تر مثل مسعود جهانی هم کمک میگیرم

مهاجرت از ایران

در فروردین ماه 97 بود که در کمال تعجب هوادارانش با انتشار متنی اعلام کرد : هیچوقت دوست نداشتم اینو بنویسم ولی خداحافظ ایران، خیلی تلاش کردم اما نشد …

ازدواج و همسرش

در سال 97 وارد یک رابطه عاشقانه شد و در آبان همین سال بصورت رسمی در کشور ترکیه با نیلی افشار ازدواج کرد، همسرش از چهره های شبکه مجازی می باشد

از خیریه تا رنگ قرمز

در زمان حضور خود در ایران یک NGO خیریه تاسیس کرد و تلاش داشت با کمک های مردمی به نیازمندان کمک کند، با اینکه با نگرانی می گوید طرفدار رنگ قرمزه اما دوست ندارد صراحتا اعلام کند طرفدار چه تیمی است، او حالا ساکن کشور ترکیه می باشد

منبع:زندگینامه پویان مختاری

زندگینامه پویان مختاری

655 بار مشاهده

زندگینامه امام علی

دسته بندی : دسته‌بندی نشده تاریخ : دوشنبه 28 دسامبر 2015

حضرت مولی الموحدین و امام المتقین اسدالله الغالب امام علی ابن ابیطالب (علیه الصلوه و السلام) مولود عظیم الشأن کعبه، پسرعمو و جانشین رسول گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت (ص)، اولین امام شیعیان و دومین معصوم عالم امکان، همسر گرامی حضرت فاطمه زهرا (س) و پدر عظیم الشأن حضرات ائمه معصومین (علیه و علیهم السلام) می‌باشند.

 

زندگینامه امام علی

زندگینامه امام علی

حضرت امام علی (ع) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال سى‌‏ام عام الفیل (۱۰ سال قبل از بعثت و ۲۳ سال قبل از هجرت حضرت خاتم الانبیاء (ص)) در مکه معظمه دیده به جهان گشودند.
پدر گرامیشان ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبد مناف و مادر عزیزشان هم فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبد مناف می‌باشد.
حضرت امام علی (ع) نخستین فرزند خانواده بنی هاشم است که پدر و مادر او هر دو از فرزندان هاشم هستند.
خاندان بنی هاشم از لحاظ فضایل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب، زبانزد خاص و عام بوده است.
فتوت، مروت، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته و هر یک از این فضایل در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت امام علی (ع) متجلی بود.

ولادت امام علی (ع) در درون خانه کعبه
ولادت آن حضرت (ع) به شکل عجیب و بی سابقه ‏اى، در درون خانه کعبه به وقوع پیوست. رخداد و معجزه بس عظیمی که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است.
فاطمه بنت اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و گفت: «خداوندا! به تو و پیامبران و کتاب‌هایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم، سازنده این خانه ایمان راسخ دارم. پروردگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.»
لحظه‌ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد.
فاطمه بنت اسد وارد خانه کعبه شد و دیوار به هم پیوست. فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی میهمان خدا بود و نوزاد مبارک خویش را در سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل به دنیا آورد. سپس همان شکاف دیوار کعبه دوباره گشوده شد و فاطمه بنت اسد به همراه مولود عزیز و ارجمندش بیرون آمد و گفت: «پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار.»

علی است صاحب عز و جلال و رفعت و شأن * علی است بحر معارف، علی است کوه وقار
دلیل رفعت شأن علی اگر خواهی * بدین کلام دمی گوش خویشتن می‌دار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی * درون خانه خاصش بداد جا جبّار
ز بهر مدخل آن پیشوای خیل زنان * شکافت حضرت ستار، کعبه را دیوار
پس آن مطهره با احترام داخل شد * در آن مکان مقدس بزاد مریم وار
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز * ندا شنید که رو نام او علی بگذار
فدای نام چنین زاده‌ای بود جانم * چنین امام گزینند، اولی الابصار.
آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی (ع) را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آن‌ها حضرت محمد مصطفی (ص) قرار داشتند، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند. حضرت محمد (ص)، نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش مبارک ایشان خواند.
حضرت امام علی (ع) تا سه سالگی را نزد پدر و مادر خویش به سر برد و بسیار مورد تکریم و احترام آنان بود، زیرا جدای از فرزندى که محبوب والدین خویش بود، کمالات آن حضرت (ع) از قبیل سخن گفتن در شکم مادر، باز شدن‏ دیوار کعبه به احترام وى و تولد در خانه خدا، سلام به پدر و مادر و تمام انبیای الهى و بویژه به رسول خدا (ص)، تلاوت قرآن و سایر کتاب‏هاى آسمانى در حضور پیامبر اسلام (ص) و دیگر موارد، موقعیت امیرالمؤمنین (ع) را در میان مردم و به ویژه خانواده‏ اش چندین برابر نموده بود؛ لذا پدر بزرگوارش ابوطالب، شتران زیادی را قربانی و در میهمانى تولد مولود کعبه، همه مردم را به ولیمه دعوت نمود (به این صورت که اوّل، هفت بار خانه خدا را طواف نمایند و آن گاه داخل خانه ابوطالب شوند).

دوران کودکی مولود کعبه
على (ع) از نظر تربیت ‏خانوادگى فوق العاده بالا و چشمگیر بود. هر چند پدر گرامی ایشان ابوطالب (یکی از ۱۰ فرزند عبدالمطلب) نیز از بزرگان و رئیس قبائل مکه، رئیس قبیله بنی هاشم، متصدى امور کعبه و یکی از شخصیت‌های نقش آفرین صدر اسلام بود و در میان مردم موقعیت بى نظیرى داشت.
ابوطالب (ع) پس از وفات عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اکرم (ص) را بر عهده گرفت و پس از بعثت و آغاز رسالت رسول خدا (ص)، قوی‌ترین حامى و یاور آن حضرت (ص) در برابر دشمنان و بداندیشان محسوب می‌شد و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهربانی و فداکاری در راه آیین توحیدی بود و در راه هدف مقدس حضرت خاتم الانبیاء (ص) که همان گسترش آیین یکتاپرستی بود، با تمام وجود جانبازی و فداکاری کرد و گفت: «تا جان دارم، از محمد (ص) دفاع می‌کنم.»
مادر ارجمندش فاطمه بنت اسد هم از زنان پاکدامن و اسوه حقیقت و ایمان به شمار مى ‏آمد و نخستین زن از زنان عالم می‌باشند که پس از حضرت خدیجه کبرى (س) به رسول خدا (ص) ایمان آورد.
از آنجا که خداوند متعال می‌خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید، پیامبر اکرم (ص) وی را از بدو تولد، تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد. پس از چند سال و در سن شش سالگی امام علی (ع)، بر اثر قحطی و خشکسالی عجیبی که در مکه اتفاق افتاد، ابوطالب پدر گرامی امام علی (ع) و عموی پیامبر اسلام (ص)، با تأمین هزینه سنگین زندگی چند فرزند روبرو شد و پیامبر اسلام (ص) با مشورت عموی خود ـ عباس ـ توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از فرزندان ابوطالب را نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد. بر این اساس عباس، جعفر را و پیامبر (ص) هم علی (ع) را به خانه خود بردند و از آن پس حضرت علی (ع) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر (ص) منتقل و به طور کامل در کنار ایشان و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت (ص) درآمد و آن چنان با پیامبر (ص) همراه بود که حتی هر گاه پیامبر (ص) از شهر خارج می‌شد یا به کوه و بیابان هم می‌رفت، او را همراه خود می‌برد.

اولین مرد مسلمان و یار پیامبر (ص)
از فضایل ویژه حضرت امام علی (ع)، سبقت ایشان در کار‌های خیر است که آن بزرگوار، نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌باشد.
پس از نخستین وحی الهی و بعثت حضرت محمد بن عبدالله (ص) در غار حرا، وقتی که آن حضرت (ص) از غار حرا رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود: و علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و مجری طرح‌ها و یار همراه و دلسوز پیامبر اکرم (ص) در دعوت و مأموریت الهی ایشان بود.
پس از سه سال دعوت مخفیانه ایشان به اسلام نیز سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد و باز در مجلس ضیافتی که پیغمبر بزرگ اسلام (ص) برای آشنا کردن و دعوت خویشاوندان نزدیک خود به دین اسلام ترتیب داد، از حاضران سؤال فرمود که: «چه کسی از شما مرا در این راه کمک می‌کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟»، فقط علی (ع) تنها کسی بود که از جای خود بلند شد و پاسخ داد: «ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری می‌کنم.»، پیامبر (ص) بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب، فرمود: «ای خویشاوندان و بستگان من! بدانید که علی (ع) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست.»

همراهی با پیامبر (ص) و ازدواج با حضرت زهرا (س)
امام علی (ع) پیوسته ملازم رسول اکرم (ص) بود تا آن حضرت (ص) از مکه به مدینه هجرت فرمود: و از افتخارات دیگر حضرت علی (ع) این است که در شب هجرت که کفار، خانه رسول خدا (ص) را محاصره کرده و در پی قتل آن حضرت (ص) در بسترشان بودند، با شجاعت کامل و برای خنثی سازی این توطئه پلید، به جای ایشان در بستر خوابید و زمینه هجرت حضرت محمد (ص) را فراهم ساخت و پیامبر اسلام (ص) نیز به سلامت از خانه بیرون آمد و رهسپار مدینه گردید.
حضرت امام علی (ع) پس از هجرت، در مدینه هم ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و در هیچ امری با آن حضرت (ص) مخالفت نکرد. جانبازی و فداکاری در میدان جهاد و حضور شجاعانه و مؤثر در ۲۶ غزوه از ۲۷ غزوه پیامبر (ص)، جز جنگ تبوک که آن حضرت (ص) او را در مدینه به جای خود نشانده بود و سریه‌های مختلف و همچنین ضبط و کتابت وحی (قرآن مجید) به عنوان یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه‌های تبلیغی و دعوتی، از جمله فضایل و کار‌های حساس و پر ارج امام علی (ع) در این دوران به شمار می‌رود.
در همین دوران، رسول اکرم (ص) یگانه دختر محبوب خود حضرت فاطمه زهرا (س) را هم به امام علی (ع) تزویج فرمود.
یکی از افتخارات ویژه حضرت علی (ع) انتخاب وی از سوی پیامبر اعظم (ص) به عنوان برادر خویش در جریان پیمان مؤاخات (پیمان اخوت و برادری مسلمانان) پس از هجرت به مدینه است که به ایشان فرمودند: «تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است. تو را به برادری خود انتخاب می‌کنم، اخوتی که دامنه آن، هر دو جهان را فرا گیرد.»

واقعه غدیر خم؛ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ …
پیامبر اکرم (ص) پس از اتمام مراسم حج سال دهم هجرت («حجه الوداع»، «حج البلاغ» و «حج الاسلام») که آخرین حج در آخرین سال عمر شریف ایشان بود، در راه برگشت در محلی به نام غدیر خم (در نزدیکی منطقه جحفه، میان جاده مکه مکرمه و مدینه منوره و محل گذر کاروان ها) بر اساس فرمان الهی دستور توقف دادند تا رسالتشان را به اتمام برسانند. پس از نماز ظهر، بر بالای منبری از جهاز شتران رفتند و فرمودند: «ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. درباره من چه فکر می‌کنید؟»، مردم گفتند: «گواهی می‌دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می‌کردی.»، پیامبر (ص) فرمودند: «آیا شما گواهی نمی‌دهید که جز خدای یگانه، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟»، مردم گفتند: «آری، گواهی می‌دهیم.»، سپس پیامبر (ص) دست مبارک حضرت علی (ع) را بالا گرفتند و فرمودند: «ای مردم! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست؟»، مردم گفتند: «خداوند و پیامبر او بهتر می‌دانند.»، سپس فرمودند: «ای مردم! هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست. (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ …)» و این جمله را سه بار تکرار فرمودند. بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی (ع) تبریک گفتند و با ایشان بیعت نمودند.

رحلت رسول خدا (ص)، شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، غصب خلافت و خانه نشینی امام علی (ع)
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، امام علی (ع) ۳۳ سال داشتند و با اینکه در همه فضایل و کمالات سرآمد و در میان اصحاب پیامبر (ص) ممتاز و منحصر به فرد بودند و علیرغم تمامی سفارشات مکرر و صریح پیامبر اکرم (ص)، با بهانه‌ها و توطئه‌های مختلف، ایشان را از خلافت و جانشینی ظاهری پیامبر بزرگ اسلام (ص) کنار زدند و بنابراین ایشان هم از صحنه اجتماع کناره گرفتند و به مدت ۲۵ سال (زمان سه خلیفه پس از رحلت رسول اکرم (ص)) خانه نشین شدند و سکوت اختیار فرمودند.
از جفا‌ها و مصایب سنگین بر قلب مبارک حضرت امام علی (ع)، هجوم به خانه آن حضرت (ع) در جریان سقیفه و برای بیعت امام علی (ع) با ابوبکر، و بیماری و شهادت همسر گرامیشان حضرت فاطمه زهرا (س) به فاصله بسیار کوتاهی (۷۵ یا ۹۵ روز) از رحلت اندوهبار نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) بود.
حضرت فاطمه زهرا (س) آن زمان هجده سال سن داشت و ثمره پیوند آسمانی ایشان با حضرت امام علی (ع)، چهار فرزند به نام‎های امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و حضرت زینب کبری (س) و ام کلثوم (س) بود.

آغاز خلافت امیرالمونین علی بن ابیطالب (ع)
نهایتاً پس از کشته شدن خلیفه سوم در ذی الحجه سال ۳۵ هجری قمری در مدینه (یعنی در سن ۵۸ سالگی امام علی (ع))، مردم با آن حضرت (ع) بیعت کردند و ایشان را به خلافت ظاهری برگزیدند.
آن حضرت (ع) در مدت حکومت خود (به مدت ۴ سال و ۹ ماه)، سیرت پیامبر اکرم (ص) را عملی و به اجرای عدالت و اصول اسلامی پرداخت که برخی از صحابه و سودجویان که از رفتار و منش الهی و عادلانه آن حضرت (ع) متضرر می‌شدند (و پیشاپیش آن‌ها هم عایشه، طلحه، زبیر و معاویه بودند.) به بهانه‌های مختلف و از جمله خون خواهی خلیفه سوم، سر به مخالفت برافراشته و بنای شورش و آشوب‎گری گذاشتند.
بیشتر مساعی آن حضرت (ع) در زمان خلافت بر مسلمین به عنوان حکومت عدل الهی، صرف رفع اختلافات داخلی شد و در این زمان، جنگ‌های فراوانی از جمله صفین، جمل و نهروان (که هر یک پیامد‌های خاصی به دنبال داشت) رخ داد. آن حضرت برای خوابانیدن فتنه در نزدیکی بصره، جنگی با عایشه و طلحه و زبیر نمود که به جنگ جمل معروف است. جنگی هم با معاویه، به مدت یک سال و نیم در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین و نیز جنگی با خوارج در نهروان نمود که به جنگ نهروان معروف می‌باشد.

انتخاب و تغییر مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه
به دنبال توطئه‌ها و تحرکات پیمان شکنان در جنوب عراق و وقوع جنگ جمل و پیروزی سپاه امیرالمؤمنین امام علی (ع) و بازگشت بصره به آغوش حکومت اسلامی، امام (ع) در بازگشت از بصره و پس از مشورت با یاران، راه کوفه را برگزید و در روز دوشنبه ۱۲ رجب سال ۳۶ هجری قمری و پس از حدود ۸ ماه از آغاز خلافت و حکومت خود، به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به کوفه وارد شد و این شهر را به جای مدینه، به عنوان مرکز حکومت اسلامی انتخاب کرد و تا پایان عمر مبارکشان در کوفه ماندند.
یکی از دلایل انتقل مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه، وجود یاران و جان نثاران زیادی در کوفه و حوالی آن برای یاری دین خدا و دیگر دلیل این موضوع، موقعیت کشور عراق، نزدیکی به شام و ضرورت قطع ریشه‌های فساد و فتنه علیه حکومت اسلامی از سوی بنی امیه و معاویه بود.
ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبه‏‌ای ایراد کرد و از آن پس با فرستادن استانداران به سوی محل‌های مأموریتشان، به تنظیم و اداره امور حکومت پرداخت.

شهادت اندوهبار و مظلومانه و دفن مولای متقیان (ع)
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج، برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی، برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب‌ها گرد هم آمده و اوضاع آن روز و خونریزی‌ها و جنگ‌های داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی (ع) و معاویه و عمروعاص هستند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست.
سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر شود. ابن ملجم ملعون متعهد قتل امام علی (ع) شد. برک بن عبدالله تنها توانست معاویه را از ناحیه ران زخمی کند که پس از مدتی درمان شد و بهبود یافت. عمرو بن بکر نیز قاضی شهر را که آن روز به سبب بیماری عمروعاص به جای او اقامه جماعت می‌کرد، به قتل رساند. اما در این میان فقط ابن ملجم ملعون نقشه خود را با موفقیت اجرا کرد.
ابن ملجم پس از گذشت زمانی کوتاه، در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و در مسجد کوفه، با ضربه شمشیر زهرآلودی، فرق مبارک حضرت امام علی (ع) را در حالی که در محراب عبادت در سجده بودند شکافت، خون از سرش جاری و محاسنش به خون رنگین شد و در این حال فرمودند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه» (به خدای کعبه، رستگار شدم.)، سپس آیه ۵۵ سوره مبارکه طه را تلاوت فرمودند: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى» (شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‌آوریم.)، مردم به سوی ابن ملجم دویدند، ولی هر کس به او نزدیک می‎شد، ابن ملجم با شمشیر خود او را می‌زد. سرانجام قُثَم بن عباس بن عبدالمطلب پسر عموی پیامبر (ص) پیش رفت و او را به زمین کوبید. امام حسین (ع) به اتفاق بنی هاشم، بدن مجروح پدر بزرگوار را بر روی گلیمی، به خانه منتقل کردند.
امیرالمؤمنین (ع) به ابن ملجم اشاره کردند و فرمودند: «اگر من از دنیا رفتم، او را بکشید، همان طور که مرا کشته و اگر سالم ماندم، خودم درباره او تصمیم می‌گیرم.»
قدری شیر برای امام علی (ع) آوردند. امام (ع) کمی از آن نوشیدند و فرمودند: «به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.»
پزشکان کوفه و از جمله اثیر بن عمرو که از همه ماهرتر بود، به بالین ایشان گرد آمدند. اثیر وقتی زخم سر مبارک امام (ع) را دید، پس از معاینه‌ای گفت: «یا علی (ع)! وصیت‌های خود را بکن، زیرا شمشیر زهرآلود به مغزت رسیده و معالجه مؤثر نیست.»
و بدین ترتیب امام مظلوم شیعیان، امام متقین و پیشوای آزادگان (ع) در شب بیست و یکم همان ماه و در سن ۶۳ سالگی، پس از سال ها خدمت به دین خدا، مردم و برای سعادت بشریت و تحمل مظلومانه رنج ها، مصائب، بی‎مهری‎ها و پیمان‎شکنی‎ها، به فیض شهادت رسیدند.
حضرت امام علی (ع) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمودند: «شما را به پرهیزکاری و به نظم در کار‌ها سفارش می‌کنم و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید. یتیمان را فراموش نکنید، حقوق همسایگان را مراعات کنید. قرآن را برنامه عملی خود قرار دهید. نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست.»
غسل و تکفین امام علی (ع) بر اساس سفارش آن حضرت (ع) توسط دو فرزند گرامیشان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) انجام شد. سپس جنازه مطهر آن حضرت (ع) را به سوی سرزمین «غری» (نجف اشرف) بردند و در آنجا ـ در کنار مرقد حضرت آدم (ع) و حضرت نوح (ع) از انبیای الهی ـ دفن و بر اساس وصیت خود آن حضرت (ع)، قبر شریفشان را پنهان فرمودند.
مرقد مطهر امام علی (ع) همچنان مخفی بود، تا اینکه با از میان رفتن بنی امیه و رفع خطر خوارج در زمان بنی عباس، توسط حضرت امام جعفر صادق (ع) به شیعیان شناسانده شد.
مضجع شریف و نورانی مولای متقیان (ع) در نجف اشرف هم اکنون مطاف فرشتگان و آسمانیان و زیارتگاه شیعیان و ارادتمندان آن حضرت (ع) می‌باشد.
عبادت و راز و نیاز شایسته به درگاه الهی، تفسیر قرآن کریم و حل مسائل دینی، پاسخ به پرسش‌های دانشمندان ملل و شهر‌های دیگر، بیان حکم بسیاری از رویداد‌های نوظهور در اسلام، تربیت و پرورش گروهی پاک ضمیر با روح آماده برای سیر و سلوک، سرکشی، دلجویی و یاری یتیمان، ستمدیدگان و مظلومان، کار و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می‌کرد و قنات و چاه آب حفر می‌نمود و سپس آن‌ها را در راه خدا وقف می‌فرمود، از جمله برنامه‌های حضرت امام علی (ع) در زمان غصب خلافت آن امام همام (ع) و پس از آن بود.

کنیه‌ها و القاب مولی الموحدین (ع)

حضرت امام علی (ع) دارای کنیه‌ها و القاب مختلفی هستند. از جمله، ابوالحسن، ابوتراب (به دلیل سجده‌های طولانی که ایشان داشتند. همچنین در سال دوم هجری هم علی (ع) روی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسشان نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام (ص) بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» آن حضرت را بیدار کرد. از آن زمان، به این کنیه مشهور شدند)، ابوریحانتین (این کنیه را هم پیامبر (ص) برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌باشد.)، مرتضی، امیرالمؤمنین، یعسوب الدین (مالک و رئیس و حاکم دین)، یعسوب المؤمنین (آقا و رئیس مومنان)، اسدالله و اسدالله الغالب (شیر خدا)، حیدر و حیدر کرار (شیر بیشه ایمان)، سید العرب، سید المسلمین، امام المتقین، مولی الموحدین و کاشف الکرب (برطرف کننده غم)

نهج البلاغه امام علی (ع)

کتاب نفیس، ارزشمند و مقدس «نهج البلاغه» شامل مجموعه‌ای از سخنان زیبای امیر کلام حضرت امام علی (ع) و برگزیده‌ای از خطبه ها، نامه‌ها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز آن حضرت (ع) به عنوان یکی از نیاز‌های اساسی جامعه اسلامی در تمام اعصار می‌باشد.

منبع:زندگینامه امام علی

زندگینامه امام علی

653 بار مشاهده